All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Tuesday, October 26, 2010

جذابیت رمان های جنایی

کاترين سمسن
.
مصاحبه ی زارا مجيدپور با کاترين سَمسِن، نويسنده ی بريتانيايی
..
..
٣ آبان ١٣٨٩
شهرزادنیوز: "می خواستم پرده را کامل ببندم که شاهد هوای دلگير روز بارانی نباشم که در گوشه ی چشمم، نگاهم به زنی افتاد که از آسمان داشت به زمين سقوط می کرد. نديدم که چگونه اتفاق افتاد، تنها چيزی که ديدم آن بود که زن افتاد، اول پاهايش که به سمت جلو کج شده بود و بعد بازوان از هم باز شده اش که در فضا تکان تکان می خورد، انگار که می خواست با دستانش مانع سقوطش شود. لباسهای زن آشفته و به هم ريخته بود و وزن بدنش او را به سرعت به سمت پايين می کشيد، درست مثل لنگر کشتی."
..
اين آغاز کتاب "سقوط از آسمان" نوشته ی نويسنده بريتانيايی "کاترين سَمسِن" می باشد. بيست و هفت سال پيش، زمانی که کاترين دانشجوی نوزده ساله ای بود به چين رفت و پانزده سال در چين و چند سالی را هم در هنگ کنگ زندگی کرد.
...
او به عنوان خبرنگار ساکن در پکن با "بی بی سی" و "تايمز" کارش را آغاز نمود و در حال حاضر نيز با قسمت اخبار بی بی سی از چين همکاری می نمايد. سقوط از آسمان، اولين رمان جنايی از سلسله داستانهای رابين بَلِنتين است که در سال 2004 منتشر شد. کتابهای ديگر اين مجموعه "خارج از ذهن"(2005)، "آبگير آشفته"(2007) و قربانگاه(2008) می باشد.*
...
اخیرا فرصتی دست داد تا در مصاحبه ای با کاترين سمسن، سوالاتم را با او مطرح نمایم
...
بعنوان خبرنگار سابق، چی باعث شد که دست به نوشتن رمانهای جنايی بزنی؟
...
من هميشه می خواستم که داستان بنويسم. برای من خبرنگاری راهی بود به سمت نوشتن و پايان راه نبود. حرفه ی خبرنگاری باعث شد که به مکانهای زيبا و جذاب برم. من عاشق مطالعه ام و عاشق خواندن داستانهای محکم. رمانهای جنايی معمولا دارای داستانهای محکمی هستند و در بهترين حالت در اين گونه داستانها، شخصيت های معمولی و قابل باوری وجود دارند. داستانهای جنايی ممکن است درباره ی جامعه باشد يا چگونگی رفتار مردم هنگامی که تحت فشار قرار می گيرند؛ که هر دوی اينها برای من جذاب است. هم چنين فرم و قالب مناسبی است درباره ی مردمی که تلاش می کنند نقطه ی مرکز اخلاقی خود را بيابند؛ که خود اين مساله بسيار جالب است.
...
خلق شخصيت های داستان چگونه صورت می گيرد؟ آيا شخصيتها واقعی هستند يا تخيلی؟
..
بعضی وقتها يکی از شخصيت های داستان من مثل فردی است که می شناسم، اگرچه فکر نمی کنم هرگز از هويت کامل يک فرد واقعی استفاده کرده باشم، معمولا فقط کمی از رفتار يا طرز تفکر و ديدگاه افراد واقعی استفاده می کنم و قطعا هر چه داستان پيش می رود به دليل تغييرات زياد، شناخت شخصيت واقعی در داستان ممکن نيست. گاهی فقط شخصيتی به خيال من وارد می شود و اين بهترين قسمت نوشتن است، چنين اتفاقی، احساسي است خيلی شبيه به الهام. ........
غالبا در نوشته هايتان قتل محور اصلی است، آيا اين مساله تاثيری بر شما بعنوان يک زن دارد؟
...
عجيب است که من از ديدن فيلمهای ترسناک متنفرم، اما می توانم وحشتناکترين چيزها را بنويسم. وقتی می نويسم، احساسم دخالتی در نوشته هايم ندارد و به همين دليل نوشتن مطالب وحشتناک مرا نمی ترساند. برخی اوقات خواندن مطالبی که برای تحقيقاتم استفاده می کنم مرا کاملا افسرده می کند. جنايت خيالی، جنايت واقعی نيست، چيزی اتفاق می افتد وقتی که جنايت به خيال تبديل می شود و اين يکی از چيزهای است که آن را تحمل پذير می کند.
...
علت پرطرفداری رمانهای جنايی چيست؟
..
من دوست ندارم رمانها را به دسته های مختلف تقسيم بندی کنم و به همين دليل فکر می کنم که کتاب های رمان پرطرفدارند، رمانهای با خط داستانی محکم محبوبند، وقتی که شخصيتهای داستان به چالش کشيده می شوند و دچار تغيير و تحول می شوند بسيار پرطرفدارند، رمانهای جنايی می بايست همين اينها را در خود داشته باشد. در حال حاضر برای افراد مختلف، رمانهای جنايی بسيار متفاوت و متنوعی وجود دارد، مثل رمانهایی که در آن خون و خونريزی وجود دارد، رمانهایی که راحت و صميمی اند، رمانهای پورنوگرافی خشن و يا رمانهای تامل برانگيز، رمانهای سوئدی، چينی، همه ی اينها وجود دارند.
..
آيا تفاوتی ميان نويسندگان زن با همتايان مرد در نوشتن رمانهای جنايی با محور اصلی قتل و جنايت وجود دارد؟
.
مطمئن نيستم که بين زنان و مردان نويسنده ی رمانهای جنايی تفاوتی وجود داشته باشد. برخی از تند و زننده ترين کتابها توسط زنان نوشته می شود. واقعا، من مجبور شدم که يکی از اين کتابها را بعد از خواندن از قفسه ی کتابهايم خارج کنم، خيلی نگران بودم که يکی از مهمانانم کتاب را از قفسه کتابها بردارد و آن را بخواند. من مطمئن نيستم که چرا برخی از زنان نويسنده در چيزهایی بيش از حد زياده روی می کنند که خواننده انتظار آن را ندارد. خواه، ناشران آنان را به اين راه سوق می دهند و يا اين که اين گونه نوشتن مد روز است. اگر چنين است، اين چيزی است که من در آن مسير نخواهم بود.
.

.
توضيح:

ترجمه نام کتابها ( با توجه به محتوای آنها) از انگليسی به فارسی:

“Falling off air” ( سقوط از آسمان)

“Out of mind” ( خارج از ذهن)

“The pool of unease” ( آبگير آشفته)

“The slaughter pavilion” ( قربانگاه)

Monday, October 25, 2010

The appeal of crime novels

Catherine Sampson .

.


An interview with Catherine Sampson by Zara Majidpour


.
. “I am about to pull the curtains and shut out the weather when, at the margin of my vision, a woman falls out of the sky. I do not see how it began. All I see is that she falls, feet first but tipping forward, arms stretched out as if to break her fall, her clothes as chaotically twisted and tossed as the rain, and the weight of her body carrying her down through the currents of air straight to the earth like an anchor.” ..

That is the beginning of “Falling off air”, written by English writer Catherine Sampson. She went to China as a 19 years old student 27 years ago. She has lived in China for a period of 15 years and for a couple of years in Hong Kong. ..

Her career started with the BBC and The Times as a Beijing correspondent and continues to work with BBC news from China. “Falling off air” is her first crime novel in the Robin Ballantyne series which was published in 2004. The other books in the series are “Out of mind” (2005), “The pool of unease” (2007) and “The slaughter pavilion” (2008). ..

Here is the interview I had with Catherine Sampson recently. ..

As a former journalist, what led you to become a crime novel writer? ..

I always wanted to write fiction. For me journalism was a way into writing, not an end in itself, but it took me to some fascinating places. I love to read, and I love to read strong stories. Crime novels are always strong stories, and at their best they are peopled with believable characters. Crime novels may say a lot about society, or about how people behave under pressure, and these are both things that interest me. It is also a form that is very much about people trying to find their moral centre, which is also very interesting. . . How do you come up with characters? Are they based on real characters or are they fictitious?

.. Sometimes one of my characters starts out with someone I know. Although I can't think that I've ever used an entire real person as a model. Usually, it's just a bit of a person, either a manner or an opinion, or a way of looking. And certainly after they have been through the mill of a story, they would no longer be recognisable. Sometimes characters just seem to walk into my imagination, and that's the best bit of writing, when something happens that feels very much like inspiration. ..

You are writing mostly about murder. Does it have any effect on you as a woman? ..

Strangely, I hate watching scary movies, but I can write the most appalling things. When I write, I'm not emotionally involved, so it doesn't scare me. Sometimes the things that I read for my research leave me feeling quite depressed. Fictional crime is not true crime. Something happens when crime is turned into fiction. And one of the things is that it becomes more bearable. . . Why are crime novels so popular? ..

I don't really like to divide novels into different types. So I think that novels are popular, and novels with strong stories are popular, and novels where characters are challenged and changed are extremely popular. The crime novel should be all of this. The crime novel is now such a wide and varied form that there are different types of crime fiction for different kinds of people. Like your crime novel gory? Like it cosy? Like it pornographically violent? Like it thoughtful? Swedish? Chinese? It's all there. . Is there a difference in the approach used by female authors as opposed to that of their male counterparts when it comes to the subject of crime? ..

I'm not sure there is really any difference between male and female crime writers. Some of the nastiest are written by women. Really, I had to remove one book from my bookshelves after I had read it - I was too worried about visitors picking up and reading. I'm not sure whether women just wallow in being something that readers don't expect, or whether publishers push them into it, or whether it's just a fashion. If so, I'm afraid it's one I'm not really into.

.

This interview was translated into Persian (Farsi) and published in Shahrzadnews website

.

Saturday, October 16, 2010

تبت، سرزمين رازها و رمزها




تبت از دريچه ی دوربين زارا مجيدپور
.

Wednesday, October 6, 2010

اولین رهبر ارکستر زن در چین مردم عادی را با موسیقی کلاسیک آشنا کرد

جيانگ شيئو اينگ، اولين رهبر ارکستر زن چين
.

ترجمه و تلخیص: زارا مجیدپور
.
.
١٤ مهر ١٣٨٩
.
شهرزادنیوز: با تکان ساده مچ دستش، ارکستر شروع به نواختن می‌کند. جیانگ شیئو اینگ، اولین رهبر ارکستر زن چینی است که دهها سال است رهبری ارکسترها را با شور و ظرافت رهبری می‌کند. مهارت او سبب شده که به عنوان یکی از برجسته‌ترین رهبران ارکستر سمفونی در چین شناخته گردد.
.
با وجود این که هشتاد ساله است اما هیچ نشانی از کم کاری و کم تحرکی در او دیده نمی‌شود. جیانگ هنوز هم در برابر دسته ارکستر در جای مخصوص قرار می‌گیرد و با تکان نرم و روان دستش، ارکستر درجه یک را رهبری می‌کند. او با خود عهد نموده است تا زمانی که قادر باشد چوب میزانه را به حرکت درآورد، رهبری ارکستر را همچنان ادامه دهد.
.
سن و سال، مانع و پای‌بندی بر سر راه جیانگ نیست. او هم چنان به تمرین و اجراهای منظم می‌پردازد، درباره‌ی موسیقی سخنرانی می‌کند و توضیح می‌دهد که مردم چگونه می‌توانند با گوش سپردن به موسیقی کلاسیک و اپرا از آنها لذت ببرند. در طول این سال‌ها، او تنها یک هدف را دنبال کرده است: ترویج موسیقی کلاسیک در بین توده‌های مردم.
.
یادگیری موسیقی
.
جیانگ در سال 1929 به دنیا آمد. شش ساله بود که شروع به یادگیری پیانو نمود. برای او موسیقی تنها یک سرگرمی محسوب می شد و هرگز تصور نمی‌کرد که به عنوان حرفه‌ی مادام‌العمرش درآید. بعد از پایان مدرسه، برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی در پکن ثبت نام کرد.
.
در سال 1948 بر خلاف خواست والدینش از ادامه تحصیل در رشته پزشکی سر باز زد و به گروه نمایش کایفانگ در استان خِنان پیوست. جیانگ می‌گوید: "یه بار همکارام در گروه، جمع شدند تا با هم آوازی رو تمرین کنند. بعضی از اونها نمی‌تونستن نت‌های موسیقی را بخونن. من به اونها کمی آموزش دادم و بعدش، اونها با دقت بیشتری آواز خوندن. اونها فکر می‌کردند که اطلاعات من درباره ی موسیقی خوبه و به همین دلیل از من خواستند که رهبریشون رو به عهده بگیرم."
.
جیانگ در سال 1952 در مدرسه عالی موسیقی چین شروع به تحصیل نمود و هفت سال بعد در کنسرواتور چایکوفسکی مسکو - که یکی از بهترین مدارس عالی موسیقی در جهان است - شروع به تحصیل نمود. در سال 1961 برای اولین بار رهبری ارکستری را در مسکو به مناسبت دوازدهمین سالگرد تاسیس جمهوری خلق چین به عهده گرفت. یک سال بعد جیانگ به چین بازگشت تا در هنرستان مرکزی موسیقی تدریس نماید اما سه سال بعد، "انقلاب فرهنگی" (1966- 76) مانعی بر سر راه فعالیت‌های حرفه‌ای او ایجاد کرد، دورانی که اجرا و آموزش موسیقی کلاسیک در چین ممنوع بود.
"
منو برای کار با گروه اپرای پکن فرستادن. احساس ناراحتی و ناامیدی می‌کردم. فکر می‌کردم که منو مجبور می‌کنن که برای همیشه از رهبری ارکستر دست بکشم." اما او به جای احساس اندوه و تاسف، تصمیم گرفت موسیقی ای که در اپرای سنتی چینی استفاده می‌گردد، را بیاموزد. "در اون زمان چیزهای زیادی از اپرای سنتی چینی یاد گرفتم."
.
شور و پشتکار
.
زمانی که انقلاب فرهنگی به پایان رسید، جیانگ در خانه اپرای مرکزی در چین شروع به کار کرد. او از خاطره‌هایش می‌گوید: "ما یه اجرا در پکن داشتیم که خیلی از کارگرها و خانواده‌هاشون برای دیدن اپرای "لاترویتا" اومده بودن. در اون زمان، مردم چین اپرای غربی رو نمی شناختند و براشون قابل درک نبود. اگرچه ما به زبان چینی آواز می‌خوندیم، با این حال درک اون موسیقی برای اونها سخت بود. مردم اون قدر گیج بودن که من نمی تونستم اجرا رو شروع کنم. از دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدم، اما نمی تونستم تماشاچی ها رو سرزنش کنم. اونها یک دهه بود که از لذت بردن از موسیقی غربی منع شده بودند و من نمی‌دونستم بعنوان یک هنرمند چه کار باید بکنم تا این شرایط رو تغییر بدم."
.
بعد از آن، جیانگ بیست دقیقه قبل از اجرای هر برنامه ای، درباره اپرا و موسیقی سخنرانی و توضیح می‌داد. زمانی که برای اولین بار این کار را شروع کرد، مجبور شد با اتوبوسی خود را به سالن اجرا برساند تا در سالن اجرا، به تماشاچیان درباره اجرا توضیحاتی ارائه نماید. او می‌گوید: "در تموم جلسات کوتاه آموزشی، من درباره‌ی اپرای غربی به صورت بسیار ساده و ابتدایی توضیح می‌دادم. بعدها مردم به اختیار خودشون به این جلسات می‌اومدن، بعضی از اونها که به دلیلی نمی تونستن در یکی از جلسه‌ها حاضر بشن برای روز بعد بلیط می خریدن؛ فقط به این دلیل که کلاس آموزشی منو از دست داده بودن. بعد از دیدن واکنش مردم، تصمیم گرفتم که سطح دانش موسیقی کلاسیک رو بالا ببرم و این شد کار و حرفه م."
.
او با بسیاری از ارکسترهای داخلی همکاری کرده و جوایز متعدد داخلی و خارجی را از آن خود نموده است. رهبری سمفونی‌های چینی و اپراهای بسیاری را بر عهده داشته است از جمله اپرای ایتالیایی "مادام باترفلای" و یا اپرای فرانسوی "کارمن".
.
در سال 1991 جیانگ از خانه مرکزی اپرا بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی، پیشنهاد حکومت محلی مبنی بر تاسیس و مدیریت ارکستر فیلارمونیک در "َشیئه مِن" را پذیرفت که اولین ارکستر حرفه‌ای غیر دولتی در کشور محسوب می‌گردد. جیانگ می‌گوید: "بهترین چیز درباره شیئه مِن اینه که من می‌تونم ارکستر رو به صورت هنری اداره کنم که این باعث سرعت در پروسه کار میشه. ما پنج ساعت در روز تمرین می‌کنیم با هر هفته یه برنامه جدید، از کلاسیک تا معاصر از موسیقی غربی تا شرقی."
.
بعد از سالها تلاش، ارکستر فیلارمونیک شیئه مِن، نه تنها یکی از ارکسترهای بزرگ در چین محسوب می‌گردد بلکه در سراسر جهان نیز معتبر و شناخته شده است. جیانگ می‌گوید: "هنوز شیئه مِن، قلمروی بکری برای موسیقی کلاسیکه و همچنان زمین حاصل‌خیزی برای این کاره."
.
در کنار حمایت دولتی، کمپانی های بزرگ داخلی نیز با کمک های مالی ثابت اقدام به حمایت از ارکستر او کردند. بعد از برطرف شدن مشکل بودجه، جیانگ شروع به اجرای هفتگی کنسرت برای ساکنان شیئه مِن و دیگر ساکنان مناطق نزدیک نمود، کسانی که هرگز شانس شنیدن موسیقی کلاسیک را نداشتند. نتیجه این کنسرت ها آن بود که دهها هزار نفر از ساکنان شیئه مِن، طرفدار موسیقی کلاسیک شدند؛ معاون شهردار شهر یکی از این هواداران است. او در فرصتهای مختلف از تاثیر ارکستر و موسیقی کلاسیک بر زندگیش سخن می‌گوید.
.
در سپتامبر 2009 بسیاری از شاگردان سابق جیانگ، کنسرتی را در هشتادمین سال تولد و به پاس خدمات شصت ساله‌ فعالیت هایش در عرصه موسیقی برگزار نمودند. امروزه بسیاری از شاگردان او از معروفترین رهبران ارکستر می‌باشند، برخی از آنان رهبری ارکستر و اپراهایی را در اروپا بر عهده دارند.
.
جیانگ می‌گوید: "فکر می‌کنم از زمانی که رهبر ارکستر شدم، خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم، اگرچه این کار مشکله. یه رهبر می‌تونه با بسیاری از موسیقی‌دان‌ها برای خلق یه موسیقی فوق العاده کار کنه و هم چنین می‌تونه از موسیقی به همراه تماشاچیان لذت ببره. من همه ی اینها رو خوشبختی و سعادت می‌دونم

."
.

می باشد" With a flick of the wrist"توضيح: تيتر اصلی اين مطلب
.
منبع: مجله "زنان چین" منتشر شده در شهر پکن، چین
.