All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Thursday, August 28, 2008

سِرا، زنی برهنه در قفس های سیرک


1387-06-06 نویسنده : زارا مجيدپور




شهرزاد نیوز: "سآرکی بآرتمَن"، زن جوان 20 ساله ای بود که به مدت 4 سال، لخت مادرزاد در ميدان پيکادلی لندن به عنوان "موجودی عجيب" به نمايش گذاشته شد. زمانی که او با امید به زندگی بهتری در آن سوی آب ها ،سوار بر کِشتی، کيپ تاون آفريقای جنوبی را به مقصد لندن ترک می نمود، هرگز تصور نمی کرد که روزی در یک سیرک، کاملن عریان، همچون حيوانی وحشی به نمايش گذاشته خواهد شد.

سآرکی در سال 1789 در استان دماغه شرقی کشور آفريقای جنوبی به دنيا آمد. او از نژاد "کُووی- کُووی" ها بود، مردمی که نسب خود را به " بُوش- مَن" های آفريقا می رسانند. کُووی- کُووی ها و "کُووی سآنها" قديمی ترين بوميان جنوب قاره ی آفريقا محسوب می شوند.

احتمالا اربابش نام سآرکی بآرتمن را برای او انتخاب کرده بود؛ سآرکی در زبان آفريکانس* به معنای" سارای کوچک "است و "سِرا" خلاصه ی انگليسی شده آن نام.

سِرا بآرتمَن تا سال 1810 به عنوان برده در مزرعه ی يک مرد هلندی ساکن آفريقای جنوبی زندگی می کرد، درهمان سال به یک پزشک انگليسی به نام "ويليام دآنلوپ" فروخته شد. دربرخی منابع گفته شده است که دآنلوپ، پزشک يک کِشتی انگليسی، سِرا را به اميد پول و زندگی بهتر در لندن فريب داد تا اورا به ترک سرزمينش راضی کند؛ درحالی که برای زن جوان ساده دل، نقشه ها درسرداشت.

چندی بعد ازورود سِرا به بريتانيا، ويليام دآنلوپ اورا به عنوان موجودی عجيب، کاملن عريان در ميدان پيکادلی لندن به نمايش گذاشت. برای بريتانيایی ها؛ ظاهر زن جوان "بوش- من" بسيار شگفت انگيز بود.
قد يک متر و سی سانت، پوست قهوه ای متمايل به عسلی وبرجستگی های بيش ازاندازه بزرگ اندام سِرا، زنان و مردان بسياری را برای ديدن او به آن ميدان کشاند.

برجستگی های اندام سِرا در مقايسه با زنان هم نژادش نيز اندکی ازحد معمولی بزرگتر بود و احتمالن به همين دليل پزشک انگليسی او را انتخاب کرده بود.

زن جوان درطول چهارسال، چون حيوانی دست آموزدستورهای نمايش دهنده اش را اجرا می کرد.

دربين افرادی که به ديدن آن موجود عجيب می رفتند کسانی نيز بودند که زن جوان را برده ای می دانستند که حقوق انسانی اش ناديده گرفته شده است. با اعتراض و همت و پشتکار آنان بود که پرونده ای عليه دکتر دآنلوپ تشکيل شد. دآنلوپ توانست با ارائه قراردادی به دادگاه که به امضای او و سِرا بآرتمن رسيده بود، از اتهام وارده خلاصی يابد. طبق مفاد آن قرارداد سِرا بآرتمن در قبال انجام " خدمات" ی مبلغی پول دريافت می نمود. طبق ادعای پزشک انگليسی، سِرا با آگاهی به مفاد قرارداد آن را امضا کرده بود.

جريان دادگاه باعث شد که به نمايش عمومی سِرا در لندن خاتمه داده شود؛ او به يک سيرک دار فرانسوی فروخته شد. در سال 1814 مرد فرانسوی سِرا بآرتمن را به پاريس برد و او را در کنار حيوانات وحشی در سيرک به نمايش گذاشت. درهمين نمايشهای عمومی بود که توجه دانشمندان و پزشکان فرانسوی به او جلب شد.

"ژرژ کاوير"جراح و پزشک فرانسوی، اعمال و رفتار سِرا را شبيه به ميمونها توصيف کرد. زندگی و اقامت سِرا در آفريقای جنوبی او را قادر ساخته بود که علاوه بر زبان مادری، زبان هلندی را نيز به راحتی تکلم نمايد و همين مساله کاوير پزشک را نسبت به هوش و استعداد زن جوان به تعجب می انداخت.

در طول اقامت يک ساله اش در پاريس، ابتدا در انظارعمومی به نمايش گذاشته شد و زمانی که ديگر پاريسی ها چندان رغبتی به تماشايش نشان ندادند؛ اربابش او را به تن فروشی وادار نمود. اين درحالی بود که زن جوان در نوشيدن مشروبات الکلی راه افراط درپيش گرفته بود.

در سال 1815، بعد ازگذشت 5 سال زندگی تحقيرآميز، سآرکی بآرتمن در سن 25سالگی درفرانسه درگذشت. علت مرگش را سیفليس تشخيص دادند. اما قرار بود حتی مرگ نيز نگذارد او به آرامش دست یابد. بعد ازمرگش، مغز و آلت تناسلی او را از بدنش جدا کردند تا مورد تحقيق قرارگيرد. اسکلت سِرا نيز در موزه ای در پاريس به نمايش عمومی گذاشته شد.

سال 1980 استفان جی کتابی درباره ی سآرکی بآرتمن به رشته ی تحريردرآورد؛ کتابی که توانست توجه افکار عمومی را به سمت او معطوف سازد.

با به رياست جمهوری رسيدن نلسون ماندلا در سال 1994، دولت آفریقای جنوبی طی درخواست رسمی ی از فرانسه خواسته شد تا بقايای جسد سآرکی بآرتمن به کشورش بازگردانده شود. دولت فرانسه بعد از گذشت 8 سال به درخواست ماندلا پاسخ مثبت داد .

در سال 2002، در روزجهانی زن، طی مراسمی مخصوص اسکلت سآرکی بعد از حدود 200 سال دوری ازسرزمينش، در کيپ تاون به خاک سپرده شد.


• زبان آفريکانس، زبان سفيد پوستان هلندی تبارآفريقای جنوبی ورنگين پوستان آن کشورو يکی از 11 زبان رسمی کشورآفريقای جنوبی است.



zaramajidpour@yahoo.co.uk




Friday, August 15, 2008

ساخت "معجون ثروت" از مثله ی بدن انسان

ويکی پديا- کودک زال و مادرش

1387-05-24
نویسنده: زارا مجيدپور



شهرزاد نیوز: اگرچه برخی اعمال "دکتران جادوگر" قبايل آفريقا، از سویی آدمی را به شگفتی وا می دارد اما از سوی ديگر نيز برخی اعمال سياه و وحشيانه اشان، حس تنفر و انزجار را در انسان برمی انگیزد


دکتران جادوگر از قدرت فوق العاده ای نزد افراد قبيله خود برخوردارند؛ آنان برای هر دردی درمانی دارند و برای هر درخواست، پاسخی. داروهای ساخته شده ی دکتران جادوگر "موتی" ناميده می شود. موتی ها اغلب از ريشه ی گياهان و يا اعضای بدن حيوانات تهيه می شود، البته گاهی نيز از اعضای بدن انسان در تهيه ی موتی استفاده می گردد

در استان "کووازولو ناتآل" آفريقای جنوبی، هر از چندی جسد مثله شده ی زن يا کودکی يافت می شود که توسط افرادی که به "قاتلان موتی" معروف اند به قتل رسيده اند
در برخی از کشورهای آفريقايی، گروه ديگری از انسانها مورد توجه قاتلان موتی قرار دارند؛ انسانهایی که به نام "زال" معروفند. زال ها افرادی هستند که رنگ پوست، مو و مژه هايشان مادرزادی، به خاطر فقدان رنگ دانه ها، سفيد می باشد

برخی از مردم کشورهای جنوب صحرای بزرگ آفريقا، بر اين باورند که زال ها از "قدرت جادويی" برخوردارند؛ همين باور خرافی سبب گشته است که هر ساله چندين انسان زال به قتل رسيده و سپس مثله گردند و از پوست و موی سفيد و يا ديگر اعضای بدنشان در تهيه ی موتی استفاده گردد!در قاره ی آفريقا، تانزانيا بالاترين آمار قتل زال ها را به خود اختصاص داده است. به گزارش بی بی سی ، در سال جاری 25 انسان بی گناه تنها به دليل زال بودن در این سرزمين به قتل رسيده اند، آماری که در مقايسه با سال گذشته رشد دوبرابر را نشان می دهد


در تانزانیا برخی دست به دامان دکتران جادوگر می شوند تا با استفاده از "دارو يا موتی ثروت" ساخته شده توسط جادوگر، کسب و کارشان رونق يابد. دکتران جادوگر برای ساخت چنین موتی، قسمتی از بدن مرد يا زن زالی را از فرد متقاضی طلب می کنند!
کشتن و مثله کردن فرد زال، يا توسط فرد متقاضی صورت می گيرد يا توسط قاتلان موتی، آنهم در قبال مبلغی پول. حدود سيصد هزار انسان زال در تانزانيا زندگی می کنند، زندگی ی که با شبح خوفناک مرگ و مثله شدن پيوند خورده است


تعرض به افراد زال تنها به دوران حياتشان اختصاص ندارد؛ قاتلان موتی حتا بر نعش مثله شده ی زال ها هم رحمی ندارند و اگر فرصتی دست دهد جسد را از خاک بيرون کشيده و اعضای به جا مانده را تکه تکه کرده و با خود می برند. از اين رو خانواده های آنان يا جسد را شبانه و مخفيانه به خاک می سپارند يا از سيمان برای غير قابل نفوذ بودن قبر استفاده می کنند تا بدين وسيله از دست درازی قاتلان موتی ديگر و مثله شدن بيشتر جسد جلوگيری به عمل آورند


در ديگر کشورهای آفريقايی وضعيت افراد زال چندان فرقی با تانزانيا ندارد. مثلا در کنگو، کشتن و مثله کردن زال ها رواج دارد. قاتلان موتی با فروش اعضای مثله شده ی زال ها، تجارت پر رونقی را برای خود فراهم آورده اند


در کشور بورکينافاسو، برخی تولد کودک زال از پدر و مادر سياه پوست را نشانه ی عدم وفاداری زن به شوهرش قلمداد می کنند. در این سرزمين، در روزهای به خصوصی مثل انتخابات، که افراد با يکديگر به رقابت می پردازند و برای پيروزی بر رقيبان به "شانس" نياز دارند، خطر بيشتری جان زال ها را تهديد می کند. در چنين ايامی عده ای که به موهومات اعتقاد دارند برای کسب شانس، انسان زالی را جستجو می کنند تا با "قربانی" کردن او شانس و موفقيت را با خود همراه نمايند


در زيمباوه حدود 14 هزارانسان زال زندگی می کنند. در این سرزمين برخی زال بودن عضوی از خانواده را نشانه ی ناخشنودی خداوند و يا ارواح درگذشته خانواده می پندارند و بعضی بر اين باورند که همخوابگی با زنی زال، سبب می گردد که بيماری ايدز از تن بيمار خارج شود. اين پندار نه تنها زنان زال را در معرض تعرض جنسی قرار می دهد، بلکه ويروس اچ آی وی- ايدز را نيز به آنان منتقل می کند. زيمباوه کشوری است که 35 درصد مردمش با ويروس اچ آی وی- ايدز دست و پنجه نرم می کنند


زال ها اقليتی هستند که در برخی از کشورهای آفريقايی، نه تنها خطر جانی همواره در کمين آنهاست بلکه انواع و اقسام تبعيضات اجتماعی نیز بر آنان تحميل می گردد


درصد بالایی از آنان به دليل حساس بودن پوست بدنشان نسبت به خورشيد، به سرطان پوست مبتلا هستند و اغلب تا قبل از رسيدن به سی سالگی بر اثر این بیماری می ميرند. علاوه بر پوست، چشمهای افراد زال نه تنها به نور خورشيد حساس اند، بلکه غالبا با مشکلات بينايی ی روبرو هستند.






Thursday, August 7, 2008

نقاشی آلت تناسلی مرد توسط دخترک 6 ساله قربانی تجاوز

مری ين، دخترک زيبای شش ساله
بخش دوم اسرار مگو
1387-05-17
نویسنده : زارا مجيدپور



شهرزاد نیوز: در بين آلونکها تعدادی خانه هم به چشم می خورد که در مقايسه با خانه های حلبی از وضعيت مناسب تری برخوردار بودند. وارد حياط خاکی يکی از آنها می شويم. اگنس از من می خواهد که همان جا منتظر بايستم و خود وارد خانه می شود. چند لحظه بعد به همراه سه دختر بيرون می آيد. در فاصله ی احوالپرسی با دخترها، از پنجره متوجه حضور مردی در خانه می شوم


اگنس می گويد: "بعد از تموم شدن حرفات با دخترها، اگه خواستی با پدرشون هم حرف بزنی ميريم داخل خونه". اصرار اگنس برای گفتگو در خارج از خانه، آن هم در هوای سرد زمستانی ژوهانسبورگ حس کنجکاوی را برمی انگیزد. به تصور اینکه دخترها، مادران نوجوانی هستند ازيکی از آنها که چهره ی خندان و شادابی دارد، سن وسالش را سوال می کنم


"سآمانتا"ی پانزده ساله نه تنها خود بلکه خواهرانش را نيز معرفی می کند. "کريستال"، هفده ساله و "مری ين"، شش ساله. بر خلاف سآمانتا، کريستال، خواهر بزرگتر نه تنها تمايلی به هم صحبتی نشان نمی دهد، بلکه در کلامش نيز رگه هایی از خشونت احساس می شود


اگنس با صدای نسبتا آرامی می گويد: "مگه نمی خواستی با دختری که مورد تجاوز قرار گرفته صحبت کنی"؟ سری به نشانه تاييد تکان می دهم و به کريستال و سآمانتا نگاه می کنم، اما چون نمی دانم از کدامشان می بايست سوالات مورد نظر را مطرح کنم از اگنس می پرسم: کدومشون؟ و او پاسخ می دهد: "مری ين

ناباورانه به دخترک زيبا روی شش ساله ای که در کنارم آرام نشسته است، نگاه می کنم و می پرسم: مری ين؟ اگنس دست نوازشی بر سر دخترک می کشد و می گويد: "مری ين هر روز به مهد کودک می آد، دختر خيلی باهوشيه. يه روز به طورتصادفی شنيدم که او داره از شکل آلت تناسلی مرد برای دوستش تعريف می کنه. بلافاصله اونو به دفتر کارم بردم و ازش سوال کردم که اين چيزها رو از کجا می دونه، اوايل جواب نمی داد يا جواب درست و حسابی نمی داد اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد. برای اين که از گفته های مری ين، مطمئن بشم، اونو بردم پيش دکتر، و دکتر بعد از معاينه به من گفت که به مرين ين تجاوز شده


اگنس رو به دخترها می کند و ادامه می دهد:" البته معلوم نيست کی اين کار رو کرده" و بلافاصله موضوع را عوض می کند و از سآمانتا در باره مدرسه اش سوال می کند. اگنس دايم به پنجره خانه نگاه می کند، در رفتار و گفتارش شتاب موج می زند. دقايقی بعد که آن جا را ترک می کنيم، علت رفتار عجيبش را جويا می شوم و او پاسخ می دهد: "فکر نمی کردم باباشون خونه باشه، اون دم پنجره نشسته بود و به حرفهای ما گوش می کرد. نمی خواستم پيش او و دخترها همه ی ماجرا رو تعريف کنم.


وقتی مری ين رو پيش دکتر بردم، دکتر بعد از معاينه با تعجب زياد به من گفت که آلت تناسلی مری ين بخاطر ارتباط جنسی بيش از اندازه بزرگ شده و اصلا شباهتی آلت تناسلی يه دختر شش ساله نداره. گفت که بیشتر شبيه آلت تناسلی يه زنه. دکتر خون مری ين رو هم آزمايش کرد و معلوم شد که اچ آی وی مثبته".


اگنس، نفس بلندی می کشد و ادامه می دهد: "طبق حرفهای مری ين و گفته های دکتر، به پليس زنگ زدم. بايد کاری می کردم. اونها آمدند و بابای مری ين رو دستگير کردند، اما بعد از دو روز از زندان آزادش کردند، آنهم به دليل نبود شاهد و مسايل خانوادگی. بابای مری ين که آزاد شد، از طريق همسايه امون برام پيغام فرستاد که دست از سر اون و خانواده اش بردارم


اگنس با صدایی که از خشم می لرزد ادامه می دهد:" من واقعا ترسيدم. اگه روز يا شبی بياد و به من هم تجاوز کنه آنوقت چکار می تونم بکنم؟ همه می دونند که او هم ايدز داره، هم سل. از تجاوز نمی ترسم، اما از ايدز می ترسم. من دو تا بچه ی کوچيک دارم


می پرسم: پس مادرشون کجاست؟ می گويد:" يک سال و نيم پيش توی يه تصادف کشته شد. از اون به بعد سعی کردم به دخترها بيشترکمک کنم، اما چند وقتی يه که فهميدم کريستال و سآمانتا تن فروشی می کنند. ماه پيش خودم سآمانتا رو بردم برای سقط جنين. مطمئنم کريستال و سآمانتا هم اچ آی وی مثبتند و با تن فروشيشون آدمهای بيشتری رو هم مريض می کنند، اما واقعا کاری از دستم بر نمی آد


به مهد کودک می رسيم، موقع خداحافظی از اگنس، او را گرم و صميمانه تر از هميشه در آغوش می گيرم؛ زن مهربانی که خواهان زندگی بهتر برای ديگران است، اما در اين راه سخت تنهاست


ژوهانسبورگ – آفريقای جنوبی