All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Tuesday, October 29, 2013

با خار به واژن ام بخيه زد

 
واريس ديری، "گل صحرا"، يکی از آن زنان است؛ کسی که به صدای بچه ها تبديل شد. او در سال 1965 در سومالی به دنيا آمد و در نوجوانی به لندن رفت. در آنجا بود که زيبايی او توسط عکاس مد "ترنس داناوان" کشف شد و خيلی زود به مانکنی مشهور تبديل گردید.
Waris-Dirie


گفتگوی زارا مجيدپور با واريس ديری، مانکن، هنرپيشه، نويسنده و فعال حقوق کودکان, ٦ آبان ١٣٩٢

 
شهرزادنیوز: سالهاست که سومالی با خبرهایی چون کشور سياسی بی ثبات، تجاوز، گرسنگی، دزدان دريايی و به تازگی گروه شبه نظامی الشباب - گروهی که با القاعده گره خورده - همراه است. اما در ميان اين هرج و مرج زنانی زيبا، هنرمند، باهوش و روشنفکر قد کشيده و تصوير ديگری از کشورشان را به جهانيان ارائه می نمایند.
واريس ديری، "گل صحرا"، يکی از آن زنان است؛ کسی که به صدای بچه ها تبديل شد. او در سال 1965 در سومالی به دنيا آمد و در نوجوانی به لندن رفت. در آنجا بود که زيبايی او توسط عکاس مد "ترنس داناوان" کشف شد و خيلی زود به مانکنی مشهور تبديل گردید. به عنوان هنرپيشه نیز در يکی از فيلم های جيمز باند با عنوان "روزهای روشن زندگی" ايفای نقش کرد. واريس درکتابی به نام "گل صحرا" داستان زندگی خود را به رشته تحرير درآورده است. او همچنين عليه ختنه زنان مبارزه می کند.
 
با واریس ديری گفتگو نموده و او به سئوالاتم پاسخ داد:
 
به روزی برگرديم که ختنه شدی. آن روز چه بر شما گذشت؟
 
مادرم مرا از اردوگاه صحرايی به صحرا برد. جايی که پيرزن ختنه کننده را ملاقات کرديم. در حالی که مادرم مرا نگه داشته بود، پيرزن لبه های داخلی و خارجی فرج و کليتوريسم را با تيغی بريد و با تيغ های يک بوته، واژن ام را بخيه زد. او فقط سوراخ خيلی کوچکی برای ادرار کردن باقی گذاشت. من سه ساله بودم و هيچ کس نمی تواند دردی را که کشيدم حتی تصور کند. آن بدترين شکنجه ای است که می توان به دختر بچه ای اعمال نمود. روزها با تب خيلی بالا و با بی هوشی مداوم برای زنده ماندن مبارزه می کردم.
خواهر بزرگم بعد از ختنه شدنش زنده نمانده بود؛ مثل خيلی از دخترهای ديگر. با اين که من دختر بچه ای بيش نبودم، می دانستم که اين کار درست نيست و روزی عليه اين جنايت مبارزه خواهم کرد. اما نمی دانستم کجا، کی و چگونه.
 
در سن سيزده سالگی زمانی که می خواستند شما را به اجبار به پيرمردی شوهر دهند، از خانه گريختی. برای دختری بسيار جوان می بايست بسيار دشوار باشد که سنت های کشور سنتی چون سومالی را به چالش بکشد. چطور اين کار را کردی؟
 
تنها شانسی که برای من وجود داشت، فرار از خانه بود. سنت ها گاه چيزهای زيبايی هستند و گاه بسيار مضر. سنت هایی چون ختنه و مثله کردن جنسی زنان، ازدواج اجباری و جنايت های ديگر عليه زنان می بايست متوقف شود. اين ها به زنان و جامعه ای که زنان در آن زندگی می کنند آسيب می رسانند.
جوامعی که قادر نيستند سنت های آسیب رسان را متوقف نمايند، به جوامع بسيار فقير با کمترين ميزان سواد در دنيا اختصاص دارند. آموزش کليد حل اين مشکل است.
Waris-Dirie2
روزانه هشت هزار دختر بچه مثله جنسی می شوند. چگونه می توان اين عمل غير انسانی را متوقف ساخت؟
 
همان طور که قبلا هم گفتم، آموزش کليد حل اين مشکل است. بسياری از مردم آن کشورهایی که دخترانشان را مثله جنسی می کنند بيسواد هستند. پدر و مادرها از فرستادن دخترانشان به مدرسه امتناع می ورزند؛ چون دخترها را با پسرها برابر نمی دانند. علاوه براين ما به قانون نيازمنديم. قانونی که اگر کسی از آن سرپيچی نمود، به پای ميز محاکمه کشیده شود وگرنه اين مساله جدی گرفته نمی شود.
جامعه بين المللی، دولت ها و رهبران مذهبی با نفوذ از کمک و حمايت از اين دخترها امتناع می ورزند. تلاش آنها در اين زمينه به صورت مضحکی ناچيز است. من نمی فهمم چرا آنها اين قدر از زن ها متنفر هستند. بدون زنان آنان به وجود نمی آمدند. اما همه چيز در تغيیر است، به خصوص جوانانی که با اين اعمال جنايی مخالفند. بسياری از آنان از طريق اينترنت به رسانه های اجتماعی دسترسی دارند. ما دو ميليون نفر در رسانه اجتماعي مان داريم. کسانی از آفريقا، آسيا، دنيای عرب، اروپا، آمريکا و استراليا. همه چيز در حرکت است.
 
شما بنيادی داريد به نام گل صحرا. در اين بنياد چه کار می کنيد؟
اسم بنياد گل صحراست، اسمی بر گرفته از اولين کتابم که در سال 1997 منتشر شد و فيلمی که در سال 2009 با همان نام ساخته شد. ما از طريق بالا بردن آگاهی به صورت بين المللی عليه مثله جنسی زنان مبارزه می کنيم. ما دختران در خطر ختنه شدن را از مثله شدن نجات می دهيم و برای قربانيان مثله جنسی شده امکانات جراحی فراهم می کنيم. شما می توانيد همه اين اطلاعات را در وب سايت ،  توئيتر ، فيسبوک  ويوتوب    پیدا کنيد.
 
اگر روزی شما رئيس جمهور سومالی شويد، چه برنامه ای برای کودکان داريد؟
 
می گذاشتم در صلح و آرامش بزرگ شوند. برای همگي شان امکان مدرسه رفتن را فراهم می کردم و مانع انجام ختنه ی زنان و آزار و اذيت کودکان و زنان می شدم. به کودکان ياد می دادم که همديگر، طبيعت و جهانی که در آن زندگی می کنند، را دوست بدارند و به آن احترام بگذارند.

Monday, October 28, 2013

Stitching my vagina with a thorn





An interview with Waris Dirie by Zara Majidpour


We have been hearing bad news about Somalia for many years, an unstable country, rape, starvation, piracy and recently the armed group of Al-Shabab which has ties to Al-Qaida.
But within the chaos, some beautiful, artistic and intelligent women rose and are showing another image of the country.
Waris Dairi is one of those women, a “Desert flower” who became the voice of the children.  She was born in the Somali in 1965 and as a teenager moved to London.  There her beauty was discovered by “Terence Donovan”, a fashion photographer and she became a famous supermodel.  As an actress, she played in the James Bond movie “The Living Daylights”. She wrote a book called “Desert Flower”, a powerful story of her life and is a fighter against female circumcision.
I interviewed Waris Dirie and she answered my questions:
Question: Let's go back to the day you were genitally mutilated.  Will you tell us what you went through on that day?
Waris Dirie: My mother took me from our nomad camp to the desert, we met an old woman, the cutter. While my mother held me down the woman cut with a razorblade my inner and outer labia, the clitoris and then she stitched up my vagina with thorns of a bush. She left just a tiny whole for urinating. I was only three years old and nobody can imagine the pain I had to go through. It´s the worst torture you can do to a little girl. For days I was fighting for my life, I developed high fever and fainted many. My older sister did not survive, as many other girls. Even I was a little girl, I knew that this was wrong and I knew that I will fight against this crime one day. But I did not know where, when and how.
Q: You left your home at the age of 13 after being forced to marry an old man.  It should be difficult for a young girl to challenge tradition in a traditional country like Somalia. How did you do it?
 Waris: The only chance for me was to run away from home. Tradition can be a beautiful thing but there are very harmful traditions, like FGM, forced marriages and other crimes on women and that has to be stopped. They harm women and they harm the society the women live in. Societies who are not able to stop harmful traditions belong to the poorest and lowest educated societies in our world. Education is key.
Q: Every day 8000 female children undergo the inhuman procedure of female genital mutilation (FGM).  How can this inhuman practice be stopped?
Waris: As I said: Education is key, many people in those countries where FGM is practiced are still illiterate. Parents refuse to send their girls to school as they do not respect them as equal to boys. Furthermore we need laws and perpetrators have to be brought to justice, otherwise they will take this seriously. The international community, the governments and the religious leaders, who have great influence, refuse to protect these girls, their efforts are ridiculous small. I do not understand why they hate women so much. Without women they would not even exist. But things are changing, especially young people oppose those criminal practices, many of them have access to social media via internet. We have more than 2 million people on our social media platforms, from Africa, Asia, Arab World, Europe, America and Australia. Things are on the move!
Q: You have a foundation called Desert Rose.  What exactly does it do?
Waris: The name of the Foundation is Desert Flower Foundation – named after my first book, published in 1997 and the feature film, produced in 2009 “Desert Flower”
We raise awareness against FGM through international campaigns, we save girls threatened by FGM and we offer reconstructive surgery for victims of FGM. You can find all information on our website, Twitter, Facebook and YouTube.
Q: If you become president of Somalia, what is your plan with children?
Waris: Let them grow up in peace, give all of them the chance to go to school, stop Female Genital Mutilation and the abuse of children and women. Teach them to love and respect each other, the nature and the world they live in.
 
This interview was translated into Persian (Farsi) and published in Shahrzadnewswebsite.
 
 



Monday, October 14, 2013

زن بریتانیایی در ميان حامیان القاعده

Samantha1
 
 
نويسنده: زارا مجيدپور , ٢٢ مهر ١٣٩٢
 
 
شهرزادنیوز: بعد از انفجاری در مرکز تجاری نايروبی، پايتخت کنيا در شرق آفريقا، نام "سامانتا لوت ويت" معروف به "بيوه سفيدپوست" و احتمال رهبری او تيتر اغلب خبرگزاري های دنيا گشت. سامانتا زنی بيست و نه ساله، سفيدپوست و اهل بريتانياست که در سن هفده سالگی مسلمان شد و با "جرمی ليندسی"، مردی با مليت جامائيکايی، ازدواج نمود.

جرمی ليندسی، قاتل بيست و شش انسان
 
جرمی پنج ساله بود که به همراه خانواده اش از جامائيکا به بريتانيا وارد شد. او بعدها مسلمان شد و نام "عبدالله شهيد جمال" را برای خود برگزيد. عبدالله با زن ايرلندی ازدواج نمود و هشت روز قبل از ازدواجش با سامانتا لوت ويت، همسر اولش را طلاق داد.
 
جرمی در کلاس های درس امام عبدالله الفيصل(1)، مردی از کشور جامائيکا، شرکت می کرد و با او بسيار نزديک بود. جرمی ليندسی يکی از چهار بمبگذار متروی لندن در سال 2005 بود. در اين انفجار مجموعا 56 نفر به همراه بمبگذاران به قتل رسيدند که جرمی ليندسی، قاتل بيست و شش تن از آنها بود.
Samantha2
سامانتا لوت ويت، از مسيحيت تا مسلمانی
 
سامانتا در يک خانواده ی مسيحی در بريتانيا به دنيا آمد و در سن 17 سالگی مسلمان شد. او در سال 2002 با جرمی ليندسی ازدواج نمود و در حالی که دومين فرزندش را هفت ماهه حامله بود، شوهرش به همراه سه تن ديگر متروی لندن را به خون کشيد.
 
سامانتا در ابتدا هر گونه دخالت همسرش را در جريان بمبگذاری انکار کرد، اما بعد از شناسايی جرمی توسط پليس، ادعا نمود که همسرش تحت تاثير مسلمانان راديکال دست به چنين عملی زده است. سامانتا بعدها به سومالی رفت و به
 
شبه نظاميان اسلامگرای تندروی "الشباب" پيوست و در همان جا آموزش ديد. او چند روز پيش از انفجار در نايروبی کنيا با نام جعلی و با در دست داشتن پاسپورت کشور آفريقای جنوبی به خاک کنيا قدم گذاشت. بنا به گفته شاهدان، در جریان انفجار زن سفيدپوستی که به انگليسی سخن می گفت گروگانگيرها را رهبری می کرد.
 
زندگی سامانتا در آفريقای جنوبی
 
بعد از اعلام نام جعلی سامانتا و پاسپورت آفريقای جنوبی اش به هنگام ورود به کنيا، پليس آفريقای جنوبی دست به تحقيقات وسيعی زد. با وجود قرار داشتن نام سامانتا لوت ويت در ليست اينترپول، او توانسته بود با دريافت مدارک جعلی به نام "ناتالی فی وب" حدود سه سالی در شهر ژوهانسبورگ زندگی نموده و به عنوان متخصص آی تی در شرکتی مشغول به کار شود. سامانتا با استفاده از مدارک جعلی اش نه تنها پاسپورت واقعی دريافت داشت، بلکه سه خانه را اجاره و چند هزار دلار به عنوان وام از يکی از بانک های آن کشور دريافت نمود.
 
در کشور آفريقای جنوبی حدود 50 هزار سوماليايی به سر می برند که هشتاد درصد آنان جوانان بين 18 تا 35 سال می باشند. بعد از افشای هويت سامانتا لوت ويت، زنگ های خطر برای گردانندگان آن کشور به صدا در آمده است. احتمال جذب برخی از جوانان سوماليايی و یا ديگر مسلمانان اين سرزمين به گروه تندروی اسلامی الشباب از يک سو و احتمال بمب گذاری و خرابکاری در شهرهای مهم آن سرزمين چون ژوهانسبورگ، نگرانيهای را ايجاد نموده است. حدود دو درصد از جمعيت آفريقای جنوبی را مسلمانان تشکيل می دهند.
 
سامانتا و گروه الشباب
 
گروه الشباب شاخه ای است که از دل گروه "اتحاديه دادگاه های اسلامی سومالی" و به منظور ايجاد يک کشور بنیادگرای اسلامی در شرق آفريقا بيرون آمد. شبهه نظاميان تندروی الشباب تنها به جوانان سوماليايی خلاصه نمی شوند، بلکه جهادگرانی از کشورهای عربی، افغانستان، پاکستان و حتی آمريکا و اروپا را نيز در بر می گيرد. از نظر خط فکری الشباب به وهابيت عربستان نزديک است.
 
دو سال پيش نيروهای کشورهای کنيا و اوگاندا - وابسته به اتحاديه آفريقا - در کنار نيروهای سوماليايی توانستند شبه نظاميان الشبابی را از موگاديشو، پايتخت سومالی، و بندر کيسمائو بيرون برانند که اين عقب نشينی لطمه سياسی بزرگی به اين گروه وارد ساخت. از دست دادن بندر کيسمائو نيز ضربه ی اقتصاد عميقی بر آنان فرود آورد.
 
اين گروه به تلافی اين اقدام، در سال 2010 در رستورانی در شهر کامپالا، زمانی که تعداد زيادی از مردم به تماشای مرحله نهايی فوتبال جام جهانی نشسته بودند، بمبی منفجر کرد که 70 نفر را به قتل رساند. اخیرا نيز در پی گروگانگيری و انفجار بمبی در مرکز خرید "وست گیت" در نايروبی، 69 نفر جان خود را از دست دادند.
 
سال گذشته الشباب به طور رسمی به القاعده پيوست و رهبر آن به ايمن الظواهری، رهبر القاعده، سوگند وفاداری ياد کرد. الشباب قويترين گروه و حامی القاعده در قاره آفريقاست. آنان احکام اسلامی چون قطع دست، شلاق، و غيره را در قلمرو تحت اختيارشان به اجرا در می آورند.
 
گروه الشباب در سومالی به سر می برد؛ کشوری که بنا به گزارش نانسی ليندبرگ، در سال 2011 طی 90 روز 29 هزار کودک زير 5 سال در آن به دليل قحطی و گرسنگی جان خود را از دست دادند. 
 
 
پی نوشت:
 
"ويليام فارست" مردی است اهل جامائيکا که در سن 16 سالگی مسلمان شد و نام عبدالله الفیصل را برای خود بر گزيد. او با استفاده از بورسيه دولت عربستان در آن کشور به مطالعه در زمينه های زبان عربی و اسلام پرداخت و عنوان امام را کسب نمود. در سال 1980 برای تدريس به بريتانيا رفت و با همسر دومش که پاکستانی- بريتانيايی بود، ازدواج کرد. الفیصل در جلسات کلاس هايش از قتل يهوديان، هندوها، مسيحيان و آمريکايي ها سخن می گفت و از همين روی به 9 سال زندان محکوم گشت. بعد از گذراندن 4 سال، او را به کشورش جامائيکا بازگرداندند. عبدالله الفیصل به آفريقا نيز سفر کرد و در سفرش به بوتسوانا، پليس او را به دليل تشويق کودکان بوتسوانايی به حمله های انتحاری، از آن کشور اخراج نمود. الفيصل از طريق کنيا به جامائيکا فرستاده شد.
 
 

Thursday, October 10, 2013

"من عاشق نيويورکم"

 
I-love-New-York1
 
 
 
 

 
نويسنده: زارا مجيدپور - ١٨ مهر ١٣٩٢
 
شهرزادنیوز: نه فرودگاه جان اف کندی و نه ايستگاه های متروی گرم و شرجی نيويورک آغاز دلچسب و دندانگيری برای ورود به "پايتخت جهان" نبود. هر چه به ميدان تايمز نزديکتر می شدم بر تعداد جمعيت افزوده می شد و بوی عرق تند برخی با بوی ادراری که هر از گاهی از گوشه ای از خيابان به هم می آميخت، مشامم را سخت می آزارد. بيلبوردهای بسيار بزرگ در ميدان با آن تبليغات رنگارنگ تمام نگاه ها را به سوی خود جلب می نمود.
 
در روبروی هتل محل اقامتم، چند نفر لباس های تعدادی شخصيت های کارتونی و سينمايی را به تن کرده و برای عکس گرفتن به دنبال مشتری می گردند. ميکی و مينی دست در دست يکديگر قدم می زنند و در گوشه ای ديگر مرد عنکبوتی و مرد خفاشی مشتری شکار می کنند.
پسرکی کنار ميکی می ايستد و پدر چند عکس از او می اندازد. مرد اسکناس يک دلاری را از جيبش در می آورد و با لبخند به ميکی می دهد، اما ميکی بالای کيسه اش را نشان می دهد که بلافاصله صدای مرد را بلند می کند. "5 دلار برای يک عکس." گره ای به ابروانش می اندازد. دستش را دوباره در جيبش می کند و اسکناس يک دلاری ديگری می يابد و به او می دهد، اما ميکی با دست بزرگش به مرد می فهماند "بقيش؟" مرد در حالی که زير لب غر می زند دست پسرک را می گيرد و به سرعت از آنجا دور می شود.
هيچ يک از شخصيتهای معروف سرش به شلوغی دختر زيبا، جوان و مو بلوندی که جز شرت جيسترينگ چيز ديگری به تن ندارد نيست. تمام تنش با رنگ بسيار نازکی پوشيده شده است. بالای پستان هایش به انگليسی نوشته شده "من" درميان آنها قلبی نقش بسته و در پايين آن دو حرف اول نيويورک خود نمايی می کند. "من عاشق نيويورکم." اين جمله در روی شکم، پاها و پشت دختر هم نقاشی شده است. موهای طلايی اش با کلاهی همراه با پرهای صورتی پوشيده شده که به چهره اش زيبايی بيشتری می بخشد. مردها دختر را دوره کرده اند و زنان از دور نگاهش می کنند. مردها يکی بعد از ديگری کنارش می ايستند و در حالی که دختر دستش را روی شانه يا پشت آنها می گذارد، کسی از همراهان مرد عکسی می اندازد و سپس اسکناس های 20 دلاری دست به دست می شوند.
خيابان برادوی
نه آسمانخراش هايش، نه پارک مرکزيش، نه ساختمان مرکزی سازمان مللش، نه ... هيچکدام برايم جذابيتی چون خيابان برادوی نداشت. خيابانی که به "پايتخت تئاتر جهان" معروف است. تبليغات چند نمايش به چشم می خورد. بليط نمايش ها گران است، اما گرانی نمی توانست مرا از ديدن سه نمايش محبوبم دور نمايد.
"ماماميا" برگرفته از گروه موسيقی سوئدی آبا، "دوران راک" که اولين بار آن را در لاس وگاس ديده بودم و سومی "شبح اپرا" نوشته کاستون لورو که آندرو لويد آن را به صورت تئاتری موزيکال به صحنه آورد و شاهکاری خلق نمود که برای ديدنش لحظه شماری می کردم.
پل بروکلين
I-love-New-York2
پل معلق بروکلين يکی از جذابيت های شهر نيويورک است، پلی که منهتن را به بروکلين متصل می کند. آن چه که اين پل را برايم جذابتر می ساخت، حضور زنی به نام "اميلی روبلينگ" است؛ زنی که در قرن نوزدهم ساخت آن را با کمک همسرش به پايان رساند.
 پل بروکلين توسط "جان آگوستوس روبلينگ" که مهندس مهاجری از آلمان بود طراحی شد. اميلی بعد از ازدواج با "واشینگتن"، پسر طراح پل، به همراه همسرش به اروپا رفت تا در باره کيسون(1) تحصيل نمايد. جراحتی سبب شد که جان روبلينگ نتواند به ساخت پل ادامه دهد و از اين رو کار به پسر جوانش واشینگتن سپرده شد. بعدها جان روبلينگ بر اثر کزاز از جهان دست شست.
ابتلای واشينگتن به بيماری کيسون سبب شد که همسرش اميلی به ساخت اين پل همت گمارد. او از سویی از همسرش رياضيات پيشرفته و علومی که به آن نیاز داشت را می آموخت و از سوی ديگر دستورات همسرش را به مهندسان و کارگران منتقل می کرد. اميلی در جلسه هایی که با سياستمداران برگزار می شد شرکت و آنان را از آخرين جزئيات ساخت پل با خبر می نمود.
در سال 1883 ساخت پل بروکلين به پايان رسيد و اميلی اولين فردی بود که از آن عبور کرد. پل بروکلين تا سال 1903 طولانی ترين پل جهان محسوب می شد.
اميلی بعد ها در رشته حقوق تحصيل نمود. گفته می شود مهمترين دليلی که او به تحصيل در اين رشته همت گماشت آن بود که او خود را برای رويارويی با شکايت های احتمالی عليه همسر و خودش آماده می نمود تا با استفاده از "حقوق" از عملکرد خود و همسرش در ساخت پل به خوبی دفاع نمايد.
روز بعد دختر جوان سياهپوستی جايگزين دختر مو بلوند شده بود با همان آرايش، کلاه و پرها. مردها نگاهی به دختر می انداختند و از کنارش می گذشتند. مرد سياه پوستی که کنار دختر ايستاده بود مردهای عابر را برای عکس گرفتن با دختر فرا می خواند، اما کسی پا پيش نمی گذاشت. چند قدم آن طرفتر، دختر جوان ديگری با گيتاری در دست، کلاه و چکمه تگزاسی بر سر و پا نگاه ها را به خود جلب می نماید. دو تکه ای تنها پوشش بدنش است با طرح پرچم آمريکا؛ مردانی تک تک کنارش می ايستند و با او عکس می گيرند. 20 دلاری ها دست به دست می شوند.
 
پی نوشت:
از کيسون يا شالوده های صندوقه ای برای حفاری در عمق آب رودخانه ها استفاده می شود. بيماری کيسون يا بند نيز بيماری است که گريبانگير افرادی می گردد که در محيط پر فشار چون اعماق آب فعاليت می نمايند.