All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Wednesday, July 30, 2008

شکست رهبران آفریقا، در حل بحران زیمباوه



نويسنده: زارا مجیدپور
آفریقا، نیازمند نسل دیگری از رهبران است، نسلی جوان و خوش فکر، کاردان و نقد پذیر، نسلی بی نیاز از به کارگیری کارتهای نخ نما شده در عرصه ی سیاست آفریقا
اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com/سه‌شنبه ٨ مرداد ۱٣٨۷ - ۲۹ ژوئيه ۲۰۰٨

پیشگفتار
تا قبل از برگزاری اجلاس سران گروه هشت در هوکایدوی ژاپن، کمتر تحلیل گر سیاسی، تصور می کرد که به زودی "رابرت موگابه" با مردی که از او به عنوان "عروسک خیمه شب بازی قدرتهای بزرگ" نام می برد بر سر میز مذاکره بنشیند. در طول اجلاس، گفتگوهای خصوصی بین رهبران گروه هشت، به خصوص آمریکا و بریتانیا با رییس جمهور آفریقای جنوبی "تابو اِمبکی" انجام گرفت. اِمبکی، قدرتمندترین رهبر سیاسی قاره ی آفریقا، به خاطرعدم موفقیتش در حل بحران زیمباوه، بعنوان میانجیگر، از طرف رهبران گروه هشت به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.


در این که تابو اِمبکی، با درخواستهای دیکته شده ای به کشورش بازگشت تردیدی وجود ندارد و بهترین دلیل این ادعا نیز، نشست رابرت موگابه و رقیب انتخاباتی او "مورگن چآنگیرای" بر سر میز مذاکره بود؛ مساله ای که تحقق اش در آینده ای نزدیک چندان واقعی به نظر نمی رسید اما تنها چند روز بعد از پایان اجلاس گروه هشت این مساله محقق گشت.

علل حمایت رییس جمهور آفریقای جنوبی از موگابه
برخی بر این باورند که حمایتهای تابو اِمبکی از رابرت موگابه، به خاطر مبارزات استقلال طلبانه ی موگابه است، مبارزاتی که او را بعنوان یکی از قهرمانان آفریقا به جهان معرفی نمود. علاوه بر آن در دوران آپارتاید، حکومت زیمباوه نه تنها از مبارزات سیاه پوستان آفریقای جنوبی علیه آپارتاید حمایت می نمود بلکه آنان را نیز با احترام در زیمباوه پذیرا بود.

این که چرا رییس جمهوری چون "عمر بونگو" از موگابه حمایت می کند چندان نیاز به توضیح ندارد. او ۴۲ سال است که بر مسند ریاست جمهوری ی کشور گابن تکیه زده است. او و اعضای خانواده اش چنان کشور گابن را تحت کنترل خویش درآورده اند که انگار بدون خانواده ی بونگو، کشور گابن قابل تصور نیست! اما این که چرا تابو امبکی، بعنوان رییس حکومتی که دارای وسیعترین رابطه ی سیاسی و اقتصادی با غرب در قاره ی آفریقاست، از موگابه ای حمایت می کند که سالهاست کشورش مورد تحریم دولتهای غربیست، نکته ایست قابل تامل.

ساده اندیشی است که حمایتهای بی دریغ رییس جمهور آفریقای جنوبی از موگابه را تنها به حساب احترام و سابقه ی مبارزاتی او گذاشت. این حمایتها دلایل دیگری دارد که ربطی به روابط برادرانه ی آفریقایی و سوابق مبارزاتی موگابه و اِمبکی ندارد.

در سال ۱۹۶۰ کشورهای آفریقای جنوبی و پرتغال همکاریهای را در زمینه ی احداث نیروگاه برق در دریاچه ی "کاهورا بآسا" در خاک کشور موزامبیک آغاز نمودند. اگر چه مسائلی چون استقلال موزامبیک از پرتغال و جنگ داخلی در آن کشور مشکلاتی را در زمینه ی صدور برق به آفریقای جنوبی ایجاد نمود اما با بازگشت آرامش به آن سرزمین، انتقال برق به روال عادی خود بازگشت.

برق تولیدی این نیروگاه بعد از عبور از خاک کشور زیمباوه به آفریقای جنوبی وارد می شود، برقی که حدود ۵ درصد از نیاز این کشور را پاسخگوست. ۹ سال پیش، طی پیشنهادی از طرف "اسکوم"- شرکت تولید کننده برق آفریقای جنوبی- از تابو اِمبکی خواسته شد که بودجه ای را برای احداث نیروگاه برق جدیدی اختصاص دهد اما رییس جمهور آفریقای جنوبی بدون در نظر گرفتن نظر کارشناسان و نیاز آینده ی کشور، پیشنهاد ارائه شده را نپذیرفت. این تصمیم نامعقول، سبب شد که اینک این کشور با بحران جدی برق دست و پنجه نرم کند، بحرانی که بر اقتصاد در حال توسعه ی این سرزمین صدمات جبران ناپذیری را وارد می سازد.

با توجه به اهمیت برق تولیدی کاهورا بآسا، اگر امبکی از موگابه حمایت نمی نمود، رییس جمهور زیمباوه در اقدامی تلافی جویانه از انتقال برق به آفریفای جنوبی ممانعت به عمل می آورد. ناگفته پیداست که چنین عملی چه بر سر اقتصاد این کشور می آورد.

سیاستهای موگابه از یک سو و تحریم دولتهای غربی علیه زیمباوه از سوی دیگر، باعث شد که عموم شرکتهای غربی حاضر در آن کشور، بین ماندن و رفتن، به ناچار دومین گزینه را برگزینند. عدم حضور رقبای غربی، فرصت طلایی ی را نصیب شرکتهای روسی و به خصوص چینی نمود تا فعالیتهای خود را به خصوص در صنعت معادن گسترش دهند. البته دراین میان، حضور موسسات و شرکتهای آفریقای جنوبی در زیمباوه نیز بسیار چشمگیر است. اغلب صاحبان شرکتهای خصوصی در توجیه فعالیتشان در زیمباوه – با توجه به وجود تحریم و نقض آشکار حقوق بشر در آن کشور- به دو مساله اشاره می کنند؛ حذف نهایی موگابه از قدرت و تغییر سیاستهای کلان کشور و دوم، اشتغال زایی مردم زیمباوه. حدود سی هزار زیمباوه ای در شرکتهای با ملیت آفریقای جنوبی مشغول به کارند. البته این موسسات و شرکتهای اقتصادی، تنها به افراد خصوصی تعلق ندارد بلکه حکومت آفریقای جنوبی نیز سهامدار برخی از این شرکتهاست.

وجود تحریم علیه حکومت موگابه و عوارض ناشی از آن
واقعیت این است که وجود تحریم علیه کشوری، اگر چه محدودیتهای را برای حاکمان ایجاد می نماید؛ اما این مردم اند که زیر بار تحریم کمر خم می کنند. به عبارت دیگر؛ تحریم، مردم آن سرزمین را مجازات می کند نه حکومتشان را. سیاستهای نامعقول موگابه در طی ۲٨ سال زمامداریش و تحریم شش ساله ی کشورهای غربی، زیمباوه ی زیبا را به کشوری ویران با مردمانی گرسنه و بیمار مبدل ساخت.

البته وجود تحریم برای فرد دیکتاتوری چون موگابه "نعمتی" است که به بهانه ی آن، نه تنها مخالفانش را به سختی سرکوب می نماید بلکه برای طرفدارانش نیز این گونه جلوه می دهد که دلیل بحرانهای موجود در کشور به خاطر تحریم کشورهای غربی است نه بی لیاقتی و بی کفایتی او.


زیمباوه، که روزگاری نه چندان دور"سبد نان قاره آفریقا" نامیده می شد اینک مردمش از گرسنگی جان می بازند. ٣۵ درصد مردم کشور با بیماری اچ آی وی- ایدز دست و پنجه نرم می کنند و هر روز صدها تن از آنها چهره در نقاب خاک می کشند، هشتاد درصد مردم بیکارند. این کشور، بالاترین نرخ تورم دنیا را به خود اختصاص داده است، تورم ۲.۲ میلیون درصدی دیگر رمقی برای اقتصاد محتضر زیمباوه باقی نگذاشته است.
آفریقا، نیازمند نسل دیگری از رهبران
این که استعمار و آپارتاید، زنجیرهای اسارت بر پای سیاهان آفریقا افکند و آنان را به خفت و خواری کشاند واقعیتی است انکار ناپذیر، در این که سیاه آفریقا، تاریخ پر دردی را قرنهاست با خود همراه دارد تردیدی وجود ندارد. این که "برخی" معضلات امروزه ی آفریقا، ریشه در چنین تاریخی ی دارد هم گفته ایست معقول و سنجیده.

اما مساله ای که عموما نادیده گرفته می شود بهره برداری اغلب رهبران آفریقا از وجود چنین سابقه ای در جهت منافع شخصی خود است. آنان که عموما سابقه ی مبارزه علیه استعمار را نیز در کارنامه ی خود دارند از وجود در گذشته ی استعمار و آپارتاید در سرزمین شان پیراهن عثمانی می سازند و با علم کردن آن، عواقب سیاستهای نامعقول و نسنجیده اشان را به گردن دیگری می اندازند. وجود چنین عَلم ی، نه تنها به آنان این امکان را می دهد که سرپوشی بر روی اشتباههات خود گذارند بلکه همواره بهانه ای نیزموجود است تا بدان وسیله از پاسخگوی به افکار عمومی بگریزند.


به راستی، مساله ناامنی، بحران برق، بیگانه ستیزی و قتل سیاهان مهاجر و گسترش بیماری ایدز در آفریقای جنوبی، قتل عام و نسل کشی هزارها نفر از قبیله توتسی توسط افراد قبیله هوتو در روآندا، برادر کشی های غیر انسانی در جنگهای داخلی کنگو، لیبریا، سیرالئون و موزامبیک و ویرانی زیمباوه، به خاطر سابقه ی استعمار و آپارتاید در آن کشورها بود یا به خاطر جاه طلبی، فساد، افزون خواهی؛ بی کفایتی و بی لیاقتی رهبران آن کشورها.

دلیل سقوط اقتصاد شکوفای زیمباوه، قتل عام بیست هزار ماتبله ای – دومین قبیله در زیمباوه- کشته شدن بیش از نود انسان آن هم تنها در جریان دو دوره انتخابات ریاست جمهوری در آن کشور؛ شکنجه شدن هزارها نفر و بی خانمانی صدها هزار انسان بی گناه، به خاطر سیاست موگابه و سران حکومت اوست یا به دلیل سیاست استعماری ی که روزگاری بر آن سرزمین حکم می راند. استفاده ی

ابزاری سیاست مداران آفریقای جنوبی از نام آپارتاید برای پوشش دادن سومدیریتشان در این سرزمین چنان تکرار شده که اینک خود به طنزی در بین مردم مبدل گشته است. طنزی که در آن گفته می شود: اگر برای بروز هر مشکلی، آپارتاید را مقصر ندانی اهل آن کشور محسوب نمی شوی! در این که سیاست آپارتاید تبعیض آمیز و غیر انسانی بود بحثی ی نیست و طبیعتا "برخی" از مشکلات امروزه ی این کشور ریشه درحضور و طولانی بودن آن سیاست دارد اما مگر می شود هر مشکل و معضلی را که به خاطر بی کفایتی مدیر، وزیر و یا سران حاکم اتفاق می افتد را به حساب آپارتاید گذاشت و با این بهانه از پذیرش عواقب تصمیمات اشتباه شانه خالی کرد!

اتحادیه ی آفریقا و جامعه ی توسعه جنوب آفریقا نتوانست راه حلی برای بحران زیمباوه بیابد و مهمترین دلیل آن هم وجود رهبران
دیکتاتور، فاسد، جاه طلب و غیرکارآمد در این قاره است. آیا رهبرانی چون معمر قذافی، تئودور اِنگوما، عمر بونگو قادرند "عمر البشیر" رییس جمهور سودان را متهم به نسل کشی در دارفور نمایند و یا از موگابه، به خاطر سیاستهای خشونت آمیز در زیمباوه انتقاد کنند؟

گویا اغلب رهبران امروزی آفریقا به این توهم دچارند که سوابق مبارزاتی اشان به آنان "حق" ی را عطا می کند تا براساس آن خود را قیم مردمشان بپندارند و کشور را ملک شخصی ی خود. آفریقا، نیازمند نسل دیگری از رهبران است، نسلی جوان و خوش فکر، کاردان و نقد پذیر، نسلی بی نیاز از به کارگیری کارتهای نخ نما شده در عرصه ی سیاست آفریقا.



Tuesday, July 29, 2008

اسرار مگو- 1

خانه های حلبی در جنوب شهر ژوهانسبورگ


1387-04-27
نویسنده : زارا مجيدپور



شهرزاد نیوز: هر چه بيشتر به سمت " اِنِردِل" پيش می روم از تعداد اتومبيلهای داخل جاده کاسته می شود. کم شدن تردد اتومبيلها در جاده های پرت شهر ژوهانسبورگ احتمال همه گونه خطر را به همراه دارد، که کمترين آن سرقت است

در اکثر روزهای هفته اگنس را می توان در مهد کودکی در اِنِردِل يافت، مهد کودکی که حدود 40 کودک سياه پوست؛ بيشترين ساعات روزانه ی خود را در آن سپری می کنند. کودکانی که بسیاری از آنها والدين خود را بر اثر بيماری ايدز از دست داده اند و اينک با مادر بزرگ يا يکی از بستگان خود زندگی می کنند. اگرچه امکانات مهد در سطح بسيار پائينی قرار دارد اما اين حسن را دارد که کودکان می توانند سه وعده غذای روزانه داشته باشند، چيزی که معمولا خانواده های آنان قادر به تامين آن نمی باشند. آنان به جای بازی در کوچه های خاکی، می توانند از مربي های خود چيزی بياموزند، هر چند که آنها هم در کارشان حرفه ای نيستند

لباسهایی که بر تن دارند، نه تنها کهنه و مندرس است بلکه تناسبی هم با هوای سرد ژوهانسبورگ ندارد. به محض ورودم چشمهای سياه و درشتشان به من خيره می شوند و من با لبخندی به نگاههای معصومشان جواب می دهم. می دانم که درصد قابل توجه ای از آنان به اچ آی وی – ايدز مبتلايند، اما مگر می شود آن همه شور و شيطنت کودکانه را در وجودشان و دريایی از معصوميت را در چشمان زيبايشان ديد و آن گاه باور کرد که روزی نه چندان دور خاک سرد پیکرهای کوچکشان را در خود پنهان خواهد نمود


اگنس از دفتر کار محقرش خارج می شود و به استقبالم می آيد. اين چندمين بار است که ملاقاتش می کنم، هر بار برای موضوعی متفاوت. او زن سياه پوست مهربانيست که بعنوان کارمند يک موسسه ی خيريه، به کودکان مهد کودک خدمات رايگان ارائه می کند.
از مهد خارج می شويم و در خيابانهای خاکی ی به راه می افتيم. راهپيمايی هر چند کوتاه، اگنس را به نفس نفس زدن می اندازد اما هيکل درشتش نيز نمی تواند او را از تکاپو بياندازد


در طول راه هر عابری که از کنارمان می گذرد با او احوالپرسی می کند. می گويم :" انگار اينجا آدم معروفی هستی"؟ با لبخند پاسخ می دهد: "نه ساله با اين مردم زندگی می کنم. هر کدومشون که مشکلی دارن، ميان پيش من". اگر چه او مديريت مهدکودک را به عهده دارد اما موسسه خيريه بستگان کودکان را نيز به صورتی بسيارمحدود کمک رسانی می کند


راههای خاکی را يکی بعد از ديگری پشت سر می گذاريم، در امتداد راه حتا یک تير چراغ برق وجود ندارد، با خود می انديشم: گذر از اين راهها، آنهم در سياهی شب می بايست برای کودکان و زنان خطرناک باشد، اينجا بهترين مکان برای متجاوزين است تا قربانيان خود را در دل تاريکی شکار کنند. به تدریج خانه های حلبی با نماهای کريه اشان ظاهر می شوند


به سمت يکی از آنها به راه می افتيم. از دور زنی را می بينم که مشغول آويزان کردن لباسهای شسته شده بر روی طناب است. در چند قدمی خانه، اگنس با صدای بلند به زن سلام می کند، زن به سمت ما بر می گردد و با اين حرکت می توانم چهره ی بسيار جوانش را ببينم. من هم با او احوالپرسی می کنم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد؛ با چهر ه ای گشاده ما را به خانه اش دعوت می کند


سه مبل درب و داغان و کثيف در گوشه ای از خانه به چشم می خورد. اگنس روی يکی از آنها ولو می شود و از من نيز می خواهد که روی مبل ديگری بنشينم. مبل آن قدر کثيف و آلوده است که با اکره روی آن می نشينم، اما تلاش می کنم اکراهم را از ميزبان پنهان کنم. نگاهی به داخل خانه ی حلبی می اندازم. فضای داخل خانه آن قدر کوچک است که به زحمت سه نفر می توانند در آن به سر برند


آشپزخانه در قسمت مخالف نشيمن قرار دارد، آشپزخانه ی بسيار ساده ای که فاقد هر گونه لوازم برقی است.در قسمت بالای خانه اتاق خوابی است که با پرده ی چرکينی از قسمت نشيمن جدا شده. اگنس از زن جوان ليوان آبی می طلبد. زن ليوانی را در سطل بزرگ نسبتا خالی فرو می برد. اگنس با ديدن اين صحنه از خير نوشيدن آب می گذرد و از او می خواهد که در کنار ما بنشيند


"گريس"، زن نوجوان پانزده ساله، مادر پسر بچه ی يک ساله ای است که چندان حال خوشی ندارد. از او درباره حاملگيش می پرسم. می گوید: " من تا زمان حامله شدنم به مدرسه می رفتم و کلاس ششم بودم؛ چندين بار سر کلاس حالم بهم خورد. مدير مدرسه که به حامله بودن من شک کرده بود منو به همراه يکی از معلمها برای آزمايش حامله گی به کلينيک فرستاد، اونجا معلوم شد که من دو ماهه حامله ام".ضمن يادداشت برداری از گفته های گريس، بی آنکه سرم را از روی کاغذها بلند کنم می پرسم: پدر بچه ات کيه؟ و او پاسخ می دهد:" پدرم

!
يک لحظه احساس می کنم سوالم را متوجه نشده است، به همين خاطر آن را تکرار می کنم و او همان جوابی را که شنيده بودم تکرار می کند:" پدرم

!
روی مبل کمی جا به جا می شوم. نمی دانم پاسخش برايم غير قابل باور است يا بی تفاوتيش هنگام ادای پاسخ، شايد هم هر دويشان. به اگنس نگاه می کنم. انگار ناباوری را در چشمهايم می خواند و سرش را به نشانه تاييد تکان می دهد. دیگر قادر نیستم سوال دیگر مطرح کنم. سکوتم باعث می شود که اگنس، خود ماجرای گريس را برايم تعريف کند: "چهار سال پيش وقتی مادر گريس به خاطر ايدز می ميره، پدر گريس رابطه ی جنسی رو با دخترش شروع می کنه. اين مساله سالها ادامه داشت تا اين که گريس حامله شد." اگنس لحظه ی سکوت می کند و سپس ادامه می دهد :" گريس اچ آی وی مثبته، مريضی رو از باباش گرفته و متاسفانه اونو به بچه اش هم منتقل کرده، برای همينه که بچه حالش خوب نيست


اگنس در جواب سوالم که چرا پليس پدر گريس را بازداشت نکرده، پاسخ می دهد:" پس کی به اين دختر و بچه اش برسه؟ اين دختر نه مدرسه ميره و نه سر کار. اگه باباش نباشه، اينم برای خرج خودش و بچه اش ميره تن فروشی می کنه


به زن نوجوان نگاه می کنم، چنان آرام و خونسرد به نظر می رسد که گويا درباره ی فرد ديگری حرف می زنیم و او موضوع صحبت ما نيست. از او می پرسم آيا قصد ادامه تحصيل و يا يافتن کاری را ندارد، می گويد:" نه ! ديگه مدرسه نميرم، دوست هم ندارم برم سر کار". چنان سر به هوا پاسخ می دهد که اگنس چشم غره ای به او می رود و می گويد: " اگه بخواد کار کنه، من می برمش مهد کودک، اونجا هم خودش، هم بچه اش غذا و امکانات مجانی خواهند داشت و هم اين که آخر ماه يه حقوقی می گيره و با اون پول ديگه به باباش هم نيازی نداره، اما او نمی خواد کار کنه


گريس آن قدر جوان است که پاسخهای سر به هوايش و رفتار بسيارخونسردش را به حساب ناآگاهيش می گذارم، نه بی اعتنايی به وضعيتش. هر چند که در برخی از کشورها، سن نه سال را، سن بلوغ و تکليف می دانند و کودکان نه ساله ی بسيار کوچکتر از او را، زنان عاقل و بالغ می پندارند! بعد از چند سوال و جواب ديگر خانه ی گريس را ترک می کنيم و به سمت خانه ی ديگری حرکت می کنيم که ماجرايش بسيار تکان دهنده تر از ماجرای گريس است... ادامه دارد




توضیح شهرزاد نیوز: زارا مجیدپور مقیم ژوهانسبورگ – آفريقای جنوبی است.







Saturday, July 19, 2008

جشن تولد 90 سالگی نلسون مندلا


نلسون مندلا در کنار همسرش، گراسا ميشل مندلا


.

Tuesday, July 8, 2008

بررسی مشکلات آفريقا در اجلاس سران گروه هشت


عکس از سايت سازمان ملل- حضور برخی از رهبران آفريقا در اجلاس سران گروه هشت








.






Wednesday, July 2, 2008

دختران باکره، برده‌ گان خدايان


دختران رها شده از سنت تروکسی
عکس از سايت اوری چايلد مينيستريز


1387-04-11
نگارش و ترجمه: زارا مجيدپور
.

برای برخی از مردم غنا که همچنان از دين آبا و اجدادی خود پيروی می کنند راه آسانی برای بخشش گناهان وجود دارد و آن هم بخشيدن "دختر باکره"ی خانواده به جادوگر روستاست، تا بدين وسيله خشم و انتقام خدايان را از خود و ديگر اعضای خانواده دور کنند.
برای معتقدين، جادوگر، نه تنها حکيم حاذقيست که داروهايش، درمان هر درديست بلکه واسطه‌ايست بين مردم و خدایانشان. با چنين اعتقادی، هر گاه عضوی از خانواده - به خصوص پدر- مرتکب گناهی شود با بخشيدن دختر باکره‌ی خود به جادوگر روستا يا قبيله، آمرزيده می‌شود
.
در فرهنگ مردم غنا، چنين بخششی را "تُروکسی" می‌نامند که در زبان بومی به معنی "برده‌ی خدايان" است.* عموم بردگان خدايان در سنين بين 6 تا 10 سالگی پیشکش می‌شوند
.
دختر بچه‌ها، معمولا بين 3 تا 10 سال نزد جادوگر به سر می‌برند. البته کوتاه يا طولانی بودن اين زمان بستگی به نظر جادوگر دارد. او، در صورت تمايل، می‌تواند دخترِ اهدایی را تا آخر عمر نزد خود نگاه دارد؛ در واقع او صاحب و مالک دختر است
.

ارضای جنسی و رضايت جادوگر، مهم‌ترين وظيفه‌ی دخترتُروکسی است، اما علاوه برآن، کارهایی چون نظافت، پخت و پز و شستشو نيز از ديگر وظايف اوست. دختر پيشکش شده، برده‌ايست فاقد هر گونه حق و حقوق، که حتا غذا و لباس‌اش را نیز خانواده باید تأمین کند
.

در صورت نارضایتی جادوگر از دختر و يا مرگ وی، خانواده می‌بايست دختر ديگری را به جادوگر پيشکش کند. یا در صورت عدم وجود باکره‌ای در خانواده، با پرداخت پول هنگفتی که گاه تمام دارایی خانواده را شامل می‌شود، رضايت جادوگر را جلب نمايد.
گاه، چندين نسل از باکره‌گان خانواده‌ برای طلب آمرزش، در اختيار جادوگر قرار داده می‌شوند. اگر چه در اغلب مواقع، جادوگران قبيله يا روستا، مرد هستند، اما در مواردی نادر، زنان هم به چنين مقامی می‌رسند. در اين صورت گاه به زنان جادوگر، به عوض دختر، پسر بچه‌ای پيشکش می‌شود
.

در صورتی که از دختر تُروکسی، کودک يا کودکانی متولد شود آنان نيز چون مادرشان در خدمت جادوگر خواهند بود. با مرگ جادوگر، تمام دخترهای تروکسی و فرزندان آنان نصيب جادوگر جديد می شوند. سنت و باور تُروکسی علاوه بر کشور غنا در کشورهای بنين، نيجريه و توگو نيز پيروانی دارد


.





.
http://www.sos-sexisme.org/English/slavery.htm