All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Tuesday, March 29, 2011

يک دوست دختر قبل از ازدواج، چند دوست دختر بعد از ازدواج

زن خلبان هواپيمای جنگنده چينی

... ..


سفرنامه زارا مجيدپور به چين- قسمت چهارم


٩ فروردین ١٣٩٠


شهرزادنیوز: در جامعه ی مرد سالار چين شنيدن شعار برابری زنان با مردان که از طرف حزب کمونيست این کشور تبليغ می شد، طنين خوشايند و مطلوبی داشت که تعداد زيادی از دختران و زنان جوان چينی را به عضويت در حزب کشاند.


با پيروزی انقلاب کمونيستی، سران حزب برای بهبود وضعيت زنان گام های بلندی برداشتند که از جمله ی آنان می توان به قانون تک همسری مردان اشاره نمود. تا پيش از تصويب اين قانون، مردان چينی قادر بودند با زنان متعددی ازدواج نمايند و هر چه دارايی مرد بيشتر بود تعداد زنان او نيز افزايش می يافت. اگر چه وجود اين قانون مردان چينی را از ازدواج های متعدد باز می دارد، اما برخی از مردان متاهل تنها به رابطه با همسرشان بسنده نمی کنند.


متاهل اما در دسترس


"مرد چينی قبل از ازدواج يک دوست دختر و بعد از ازدواج چند دوست دختر داره." اين گفته ی طنزآمیزی است که در بين برخی از مردم چين رواج دارد. اين گفته بی گمان شامل حال همه مردان نمی شود، اما رواج آن از وجود مردان متاهلی حکايت می کند که با يک يا چند زن به غير از همسران خود رابطه دارند.


در اوايل حضورم در چين اصطلاح "اِم بی اِی" برايم به جز "کارشناسی ارشد در رشته مديريت بازرگانی" معنی ديگری نداشت، تا آن که روزی از طرف دوستی برای آشنايی با چند نفر به جمع دوستانه ای وارد شدم.


ساعتی نگذشته بود که يکی از افراد حاضر در باره ی دو تن از همکاران چینی اش و رابطه ی آنان شروع به سخن گفتن کرد. آن چه که در گفته های آن فرد توجه ام را جلب نمود، استفاده دائم او از اِم بی اِی در جملاتش بود که با توجه به دانسته ام، طبيعی بود که معنی جملاتش را در نمی يافتم، بالاخره طاقت از کف داده و پرسیدم: اِم بی اِی، يعنی چی؟


فرد مورد خطابم نگاهی به من انداخت و گفت: "معلومه تازه واردی؟" با سر جواب مثبت دادم و او توضیح داد: "در چين بعضی از مردها و زن های متاهل با فرد ديگه ای به جز همسرشون رابطه دارند. رابطه ای که خارجي های انگليسی زبون ساکن چين، اونو به اختصار اِم بی اِی ميگن.(1)" سپس افزود: "البته اين نوع رابطه معمولا بين بعضی از متاهل های طبقه ی متوسط و بيشتر بين ثروتمندها، به خصوص مردها، وجود داره."


زنان و بازار کار


اگر چه شکوفايی در عرصه ای چون سياست در چين برای زنان عرصه آسانی نيست و قلمرويی مردانه محسوب می گردد، اما در عوض زن چينی در ميدان اقتصاد این کشور می تازد. يکی از خصوصيات مشترک اغلب زنان چينی پرکاری و سخت کوشی آنهاست.


در تبت عده ای فعلگی می کنند و يا به عنوان کارگر ساده، در ساخت جاده مشغول به کارند. برخی تيرهای چوبی بلند و سنگين را حمل می کنند و عده ای ديگر با دست فروشی امرار معاش می نمايند. در بيمارستانهای شهرهای بزرگ چين زنانی اشتغال دارند که ظريف ترين اعمال جراحی را انجام می دهند. در حالی که بعضی دیگر قصاب و گروهی ناخن گيرند.


برخی راننده ی تاکسی و اتوبوسند و عده ی انگشت شماری خلبان هواپيماهای جنگی. در فهرست بيست نفری ثروتمندترين زنان جهان - که با فعاليت خود به ثروت دست يافته اند – نام يازده زن از چين به چشم می خورد. در رتبه اول اين ليست نام "جانگ يين"، صاحب کارخانه تولید کاغذ "نه اژدها"، جای دارد که از او با عنوان "ملکه کاغذ" نام می برند



...پ

ادامه دارد...


(1


Married But Available - متاهل اما در دسترس- که به صورت اختصار آن را MBA می نامند (2







. ..

Tuesday, March 15, 2011

درمان با داروهای گياهی چينی

داروخانه ی سنتی چينی

.

سفرنامه ی زارا مجيدپور به چين- قسمت سوم

.
٢٤ اسفند ١٣٨٩
.
شهرزادنیوز: در یک مهمانی با "شيئو می اِی" آشنا می شوم و چندی نمی گذرد که مصاحبت با او سخت برايم گرانقدر می گردد. شيئو می اِی مدرس تاريخ در دانشگاه است و در رشته ی خود صاحب نظر اما سخت بی ادعا.
.
هر گاه که از کنار داروخانه های سنتی چينی می گذشتم، اندکی کنار شيشه بزرگ داروخانه می ايستادم و با کنجکاوی به کسانی نگاه می کردم که از پاکت های حاوی داروهای گياهی مشت مشت بر می گرفتند و بعد از وزن کردن آن توسط ترازوهای کوچک دستيشان، آن را روی پارچه ی سفيد روی پیشخوان می ريختند.
.
چند باری در اين مورد با شيئو می اِی سخن گفته بودم، روزی با من تماس می گيرد که فردايش با او برای ملاقات پزشک خانوادگيشان همراه شوم. آن روز، در طول مسير، شيئو می اِی می گويد: "دکتر خونوادگی ما هشتاد سالشه." پدر و پدر بزرگش از پزشکان دربار سلسله ی چينگ بودند- آخرين سلسله پادشاهی در چين. به همراه شيئو می اِی وارد ساختمانی می شويم که ابتدا داروخانه ی گياهی آن توجه ام را جلب می کند. دقايقی بعد به همراه پرستاری وارد اتاق پزشک می شويم، پيرمرد سر پا و محکم است و موهای رنگ کرده سياه رنگش او را پانزده، بيست سالی جوانتر از سن واقعی اش نشان می دهد.
.
شيئو می ای مرا به دکتر معرفی می کند و پيرمرد دست استخوانی اش را به سمت من دراز می کند. همچنان که پزشک مشغول نوشتن نسخه ی جديد داروست، شيئو می ای مرا مورد خطاب قرار می دهد. "می خوای دکتر نبضت رو کنترل کنه؟" و بدون اين که منتظر پاسخم بماند از پزشک می خواهد که نبض مرا کنترل نمايد. چندان تمايلی به اين کار ندارم، اما شيئو می ای ادامه می دهد: "اين دکتر با گرفتن نبضت، چيزهای جالبی بهت ميگه!"
.
پزشک نوشتن نسخه را تمام می کند و در حالی که به من لبخند می زند و دندانهای نازيبا اما اصلش را نشان می دهد، از من می خواهد که روی صندلی مقابلش بنشينم و دستم را روی بالشتک کوچکی که در سمت او و روی ميز قرار دارد بگذارم. سپس با چهار انگشتش شروع به کنترل نبضم می کند اما انگار با انگشتانش روی رگم ضرب می گيرد، گاه ضربه ای آرام و گاه با اندکی فشار.
.
"تو گياهخواری، نه؟" اين جمله را دکتر می گويد، سپس ادامه می دهد: "بايد دست از گياهخواری برداری و گوشت بخوری." بدون آن که سرش را بلند کند و يا از ضرب گرفتن انگشتانش اندکی بکاهد اين بار از نوشيدنی مورد علاقه ام سخن می گويد و مرا از نوشيدن آن برحذر می نمايد.
.
دقايقی بعد از مطب دکتر خارج می شويم. شيئو می ای می پرسد: "چطور بود؟" پاسخ می دهم: "معلومه که تو قبلا درباره ی من باهاش حرف زدی." قيافه ی شيئو می ای ناگهان تغيير می کند و با لحنی بسيار سرد که از او بعيد بود، می گويد:"من يه کلمه هم درباره ی تو با دکتر حرف نزده بودم!"
.
چند روز بعد، در يک مهمانی دوستانه، "جين" مرا مخاطب می سازد و می گويد: "شنيدم چند روز پيش به ديدن يه دکتر سنتی چينی رفته بودی؟" از گفته اش تعجب نمی کنم، با وجود راننده های چينی خبر کِش، کنجکاوان به خوبی تغذيه می شوند. من از ملاقاتم با پزشک پير، کنترل نبض و گفته های او به همراه آن چه که از جايگاه داروهای سنتی نزد چينی ها آموخته يا شنيده بودم برای جمع تعريف می کنم.
.
مردان حاضر در مهمانی به کلی منکر خواص داروهای گياهی چينی اند. "ماری" که به زور هيکل تنومندش را در مبل جای داده، تکانی به خود می دهد و با لحنی طعنه وار می گويد: "شايد بهتره من برای پا دردم برم پيش اين دکتره." به ماری نمی گويم که اگر از خوردن خوراکهای بسيار چرب و پر شيرين که با ولع آن ها را می بلعد دست بردارد، پاهای کوتاهش مجبور نخواهند بود وزن صد و سی چهل کيلويی اش را تحمل کنند.
.
بعد از صرف شام، "دِزرِی" از من می خواهد که برايش از دکتر چينی وقت بگيرم و چون زبان چينی نمی داند خواهش می کند که با او همراه شوم. می گويد که در پستان هايش کيست های کوچک آبکی وجود دارد که باعث شده اند در چند ماه گذشته درد بسياری را تحمل نمايد. او از ملاقات با چند پزشک متخصص سخن می گويد که چندان موثر نبوده اند.
.
چند روز بعد به ملاقات پزشک پير می رويم. دِزرِی از دردش سخن می گويد و دکتر در حالی که نبض او را کنترل می کند، چند سوال می پرسد. سپس می گويد: "با مصرف داروی گياهی که برات می نويسم، به زودی دردت از بين می ره." و سپس ادامه می دهد: "داروها رو می بايست سر وقت و نسبتا گرم بنوشی و تا سه ماه، هر ماه يکبار، برای تجديد نسخه به ملاقات من بيای."
.
يک ماه بعد دِزرِی بی خبر به ديدنم می آيد، ابتدا از برطرف شدن دردش خبر می دهد و سپس با کمی دستپاچگی می گويد: "من و تام سالهاست که دلمون بچه می خواد اما به دليل کم تحرکی اسپرم تام، در اين زمينه ناموفق بوديم. بنا به توصيه دکترها، تام هر روز مولتی ويتامين مصرف می کنه، زينک می نوشه و هر روز ورزش می کنه، اما فايده ای نداشته." سپس می افزايد: "فکر کردم خوبه که اين دکتر چينی و داروهای گياهيشو هم امتحان کنيم، تام رو راضی کردم پيش دکتر بياد." آنگاه به چشمهای من زل می زند و ادامه می دهد: "ما زبون چينی بلد نيستيم، ميشه تو با ما بيای؟"
تصور آن که مجبور خواهم شد در حوزه ی خصوصی آنان وارد شده و سوالات دکتر و جوابهای آنان را ترجمه کنم، احساس ناخوشايندی را به زير پوستم می دواند. پشت سر هم بهانه می آورم اما دِزرِی نه تنها از ميدان به در نمی رود، بلکه بر اصرارش نيز بيشتر از قبل می افزايد.
.
بعد از گرفتن وقت ملاقات، به همراه دِزری و تام به ملاقات دکتر می رويم. پيرمرد دائم از تام سوال می کند و او با اندکی خجالت پاسخ می دهد و من با گونه های از شرم سرخ شده، ترجمه می کنم و دِزرِی با شادی و شايد با اميد به پزشک پير نگاه می کند.
.
پزشک می گويد که برای اين مشکل درمانی می شناسد، اما در صورتی که دارويش اثر نبخشيد نمی بايست نا اميد شوند. او از بيمارستانی نام می برد که در تمام چين زبانزد است و توضيح می دهد که در آن بيمارستان، بخش های مختلفی وجود دارد که پزشکان هر بخش در کار خود نامدارند و از همين روی بيماران از سراسر چين به اين بيمارستان مراجعه می کنند. پزشک می خندد و اضافه می کند:"ديدن چند هزار مريض در بيمارستان برای ما چينی ها عاديه، اما برای شما خارجيها نه.اگر مجبور شديد به اين بيمارستان بريد يادتون باشه که فوق العاده شلوغه و می بايست برای ديدن دکتر، گاه تا چند ماه منتظر نوبت باشيد."
.
دکتر در حالی که شروع به نوشتن نسخه می کند از چند بايد و نبايد سخن می گويد که تام می بايست به آن توصيه ها توجهی خاص نمايد. پزشک در حالی که نسخه را به سمت تام دراز می کند، می گويد: " بعد از سه ماه می تونی برای تست اسپرم به بيمارستان مراجعه کنی."
.
به هنگام خروج از مطب، پيرمرد رو می کند به من و می گوید که ماه ديگر برای تجديد نسخه با اين زوج همراه شوم، آه از نهادم بر می خيزد.
.
چند ماه بعد دِزرِی در حالی که دست گل بزرگی به دست دارد به ديدنم می آيد، در حالی که اشک در چشمهايش خانه کرده و صدايش از شادی می لرزيد." تست اسپرم تام نرمال اعلام شده."


..


ادامه دارد...

Thursday, March 10, 2011

پاهای زن، ايده ی يک برج معروف

برج سی سی تی وی- تلوزيون مرکزی چين- در شهر پکن

.

سفرنامه ی زارا مجيدپور به چين- قسمت دوم

.
١٩ اسفند ١٣٨٩
المپيک و دگرگونی در شهر

شهرزادنیوز: "شرلی" آمريکايی، مهندس کامپوتر است و يا درست تر خوره ی کامپيوتر. از همان روزهای اول آشنايی شاهد بودم که چگونه زبان تند و تيزش را عليه "چينی"ها دائم به کار می برد. "اين چينی ها يه کار کوچيک رو درست و حسابی انجام نمی دن، معلوم نيست چه جوری می خوان بازيهای المپيک رو برگزار کنن."
.
"تيم"، هموطن او، نظر ديگری داشت. او سال ها در تايوان به سر برده و هشت سالی است که در چين زندگی می کند و در چندين پروژه ی عظيم ساختمانی در شهر تايپه و هم چنين شهرهای بزرگ چين، همکاری نموده است. او می گويد: "چينی ها برای "حفظ ظاهر" دست به هر کاری می زنن. بازيهای المپيک برای اونا انجام يه مراسم نيست، نشون دادن قدرت دولتشونه، به رخ کشيدن توسعه ی برق آسای کشورشونه، اون هم در فاصله حدود سی سال، کسب پرستيژ بين الملليه. قبلا اتحاد جماهير شوروی در رقابت با آمريکا دست به هر کاری می زد و حالا جای اونا با چينی ها عوض شده. از همين الان می تونم بگم که چينی ها برای به دست آوردن مدال های طلای بيشتر هرکاری می کنن"1)
.
تيم به ساختمان های مدرن چون استاديوم "آشيانه پرنده" و به خصوص به برج "سی سی تی وی"- تلوزيون مرکزی چين- بسيار علاقه مند است. او می گويد: "چينی ها به اين دو تا خيلی افتخار می کنن، اما جالب اينجاست که طراح های اونا اصلا چينی نيستند. آشيانه پرنده توسط يک گروه معماری سوئيسی و برج سی سی تی وی توسط "کولهاس" هلندی و همکار آلمانيش طراحی شده. ساخت برج سی سی تی وی تحولی در برج سازی در دنيا بود." سپس از ما می پرسد: "به نظر شما برج سی سی تی وی شبيه چيه؟" طبق معمول می گويم: عدد هشت. او در حالی که لبخند می زند می گويد:"نه، شبيه پاهای زنه!" چندی بعد، نظرات ديگری در باره ی اين برج منتشر شد که به کام حکومت چين خوش نيامد.(2
.
گاه گلويم از آلودگی هوای پکن می سوخت. "جيمز"، خبرنگار حرفه ای که برای يکی از خبرگزاری های بزرگ جهانی کار می کند و سال هاست در چين به سر می برد، می گويد: "به دليل برگزاری بازيهای المپيک، خيلی از کارخونه ها به خارج از شهر منتقل شدن و يا به طور موقت دست از کار کشيدن تا خارجي هایی که برای ديدن بازيهای الميپک به پکن می آن شاهد آلودگی گاه بسيار شديد اين شهر نباشن." چند ماه بعد از مراسم، گاه آلودگی هوای پکن چنان می شد که برجهای پانصد متر دورتر به سختی ديده می شد. علاوه بر آلودگی هوا که بسيار آزار دهنده بود، ترافيک در پکن نيزهر سال بدتر و سنگين تر از سال گذشته می گشت. آلودگی هوا و ترافيک شهر پکن، دائم مرا به ياد شهر تهران می انداخت.
.
سرعت ساخت و ساز در شهرهای بزرگ چين، به خصوص در پکن، حيرت آور است. کمی دورتر از مجتمع محل زندگيم، هوتونگی(3) قرار داشت که تنها در عرض چند هفته به زمين خاکی مبدل شد و چند ماه بعد پل های بتونی قطار هوايی جايگزين خانه های بسيار کوچک و محقر هوتونگ نشينان شد.
.
يکی از مواردی که چينی ها در آن بسيار زبردست و ماهرند، انتقال درختان عظيم از مکانی به مکان ديگر است. به ياد دارم که در تهران گاهی که می خواستند زمين خاکی را تبديل به فضای سبز نمايند، نهال های کاشته شده آن قدر کوچک و نحيف بودند که برخی از آنان هرگز به درخت تبديل نمی شدند؛ اما در پکن کارگران درختان چند ده ساله را به زمين های خاکی منتقل می کنند واگر سه پايه های موقتی که برای ثبات ريشه استفاده می گردد نبود، باور این که آن زمين با درختان تناور و شاداب و گل ها و بوته ها، تنها همين چند روز پيش به وجود آمده چندان آسان نيست
زبان و خط چينی
.
چند هفته ای از ورودم به چين نمی گذشت که به نکته ی در بين اطرافيانم پی بردم: اغلب کسانی که "چينی"ها را خنگ و دست و پا چلفتی می ناميدند، يا قادر به سخن گفتن به زبان چينی (مندرين) نبودند و يا چند جمله چينی می دانستند که آن هم با غلط تلفظی همراه بود. در مقابل اين دسته، چند نفری هم بودند که نه تنها به آسانی به زبان چينی سخن می گفتند، بلکه با فرهنگ مردم چين نيز اندکی آشنا بودند. جالب آن بود که اين دسته نظرشان درباره چينی ها کاملا متفاوت با دسته نخست بود. شرکت "مايکل" سالهاست که با يکی از شرکت های دولتی چينی همکاری می نمايد. او يکی از معدود افراد گروه دوم است. او می گويد: "چينی ها نه تنها خنگ و دست و پا چلفتی نيستن، بلکه اغلب مردم در شهرهای بزرگ زيرک، فرصت طلب و آب زيرکاهن، در حالی که در روستاها و شهرهای کوچيک غير توريستی، مردم ساده اند و پر کار و مهربان."
.
برای انجام کارهايم می بايست چند سالی را در چين به سر می بردم و برای شناخت مردم و فرهنگ اين سرزمين می بايست به يادگيری زبانشان کمر می بستم. زبان چينی برای من نه گوش نواز بود و نه دلنشين، به خصوص که من به زبانهایی که مشتق از زبان لاتين اند دلبسته بودم. برای يادگيری زبان چينی ثبت نام کردم. سال اول پنج روز هفته را سر کلاس حاضر می شدم، اما در سالهای دوم و سوم حضور در کلاس را به سه روز در هفته کاهش دادم. شش ماه اول يادگيری زبان چينی ناخوشايند ترين دوران بود، اما بعد از سپری شدن آن مرحله، زمان لذت بردن از يادگيری زبان اندک اندک آغاز شد.
.
بر خلاف زبان مندرين، از همان اوايل به خط چينی سخت علاقمند شدم، خطی که من به طنز آن را "هيروگليف پيشرفته" می ناميدم. چينی ها حروف الفبا ندارند و به جای آن از نشانه استفاده می کنند، عدم وجود الفبا و وجود نشانه های بسيار، يادگيری اين خط را حتی برای خود چينی ها نیز مشکل می سازد. خط چينی دارای بيش از پنج هزار نشانه است که برای خواندن کتاب و يا روزنامه حداقل می بايست سه هزار و پانصد نشانه را فرا گرفت؛ کاری بسيار دشوار و وقت گير که پشتکار و حافظه ی خوب می طلبد.
.
.
...
ادامه دارد...


.
زیرنویس:
(1
بعد از بازيهای المپيک معلوم شد که سن چند تن از برندگان مدال طلای چين کمتر از سن قانونی بود. البته دخترک زيبايی که در مراسم افتتاحيه سرود ملی چين را می خواند را نيز نبايد فراموش کرد. خواننده ی اصلی سرود دختر بچه ی ديگری بود که به علت کم بهره بودن از زيبايی چهره، جايش به دخترک زيبای ديگر سپرده شد که وظيفه داشت در مراسم افتتاحيه تنها لب بزند.

(2

http://www.earthtimes.org/articles/news/283496,porn-controversy-over-chinas-cctv-tower--feature.html
(3
هوتونگ به کوچه ها يا خيابانهای باريک و قديمی چينی اطلاق می شود، با خانه های بسيار کوچک چسبيده به يکديگر. اغلب هوتونگ های پکن از بين رفته اند و به جاي آنها ساختمانهای جديد سر بر آورده اند. چند هوتونگ معروف در پکن از مکانهایی است که جهانگردان را جذب می کنند.