All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Thursday, April 19, 2012

از رياست دهکده تا خدمتکاری در خانه ی ديگران



برگردان و خلاصه: زارا مجيدپو
ر


٣١ فروردین ١٣٩١


Tabita1شهرزادنیوز: تا چندی پيش " تابيتا فالونه"، رييس دهکده ای در کشور لسوتو بود و به امور سه هزار روستايی رسيدگی می کرد. اما حالا او خدمتکار خانه ای در شهر ژوهانسبورگ در کشور آفريقای جنوبيست، جايی که از دو فرزند يک زوج نگهداری می کند و خانه اشان را تميز و مرتب می نمايد.

تابيتا، ده سال رياست دهکده "ها- فالونا" را بر عهده داشت، اما در سال 2009 توسط بستگانش از آن مقام خلع شد. "زن"بودنش،عامل خلع او از رياستش عنوان شد.

"اونا ميگند من نمی تونم رييس دهکده باشم چونکه زن هستم وازدواج هم نکردم." اين مطلب را تابيتا در ديدارمان در "وست رند" جايی که کارفرمايانش زندگی می کنند بيان می کند.

در سال 1998 پدرش درگذشت و بعد از او مادرش وظايف همسرش را بر عهده گرفت اما او نيز چندی بعد بيمار گشت و از زمان به بعد تابيتا عهده دار مسئوليت و وظايف او گشت.

"پدر من سه دختر داره، دوتای اونا ازدواج کردند و من تنها کسی هستم که در خونه ام. اون زمون کسی گله و شکايتی از اون چه مادرم و من انجام ميداديم نداشت."

تابيتا می گويد که پدرش اموال خود را به پسر او به ميراث گذاشته است، پسری که در سال 1993 به دنيا آمد و انتظار می رود که زمانی به عنوان رييس دهکده ايفای وظيفه نمايد و تا آن زمان مادرش عهده دار وظايف اوست. از جمله اين وظايف می توان به ضبط و ثبت زاد و ولدها و مرگ ميرها، نظارت بر گله های گاو، اختصاص زمين به ساکنين و مسائل مربوط به امور کشاورزی و مراسم کفن و دفن اشاره نمود.

مرگ مادر و آغاز مشکلات

تا هنگامی که مادرش زنده بود، روستاييان با رياست يک زن مشکلی نداشتند اما مرگ او در سال 2008 آغازی گشت بر سر راه رياست تابيتا. بنا به استدلال برخی از وابستگان پدريش، جنسيت و هم چنين عدم ازدواجش مانع از آن است که مقام رياست به فرزند او منتقل گردد زيرا که تولد فرزندش خارج از زناشويی صورت گرفته است.

تابيتا می گويد که اگر حمايت رييس منطقه از او نبود مساله رياست بر دهکده را پيشترها رها می نمود.

او می افزايد: "رييس به من گفت که من بايد کارمو ادامه بدم و نبايد مردمو ترک کنم. به اين دليل که اون حامی بزرگ من بود منم به کارم ادامه دادم، چون نمی خواستم اونو از خودم نااميد کنم." انجام کارهای که تابيتا از آنها سخن می گويد حقوق و دستمزدی را برای او به همراه نداشت.

"فکر می کنم دو سالی بدون هيچ دستمزدی کار کردم که اين بی دستمزدی وحشتناک بود. اون موقع کسی از من حمايت نکرد. من و بچه هام و بچه های خواهرم تنها بوديم." تابيتا، تنها خواهر بازمانده از سه دختر است که سرپرست هفت فرزند از جمله دو فرزند خود را برعهده دارد.

در سال 2009 وابستگان تابيتا، مردی به نام "موتا فالونه" يکی از بستگان نسبی که در روستای ديگری زندگی می کرد را جايگزين او نمودند.

"ماله فتسانه سوآی" 29 ساله که در روستای "فا- لوآنه" زندگی می کنند در اين باره می گويد: "سراسر دوران کودکی من، مادر تابيتا رييس دهکده بود. من بين او و رييس مرد فرقی نمی ديدم. مشاورهای مرد او رو احاطه کرده بودند و اگه مشکلی به وجود می اومد اونها اونجا بودند. مردم به اون احترام می گذاشتند و کسی جرات نداشت رياست اونو به چالش بکشه. وقتی دختر او به رياست رسيد ما به او هم احترام می گذاشتيم."

وکيلی از فدراسيون وکلای زنان در ماسرو پايتخت لسوتو توضيح می دهد که اگر چه در سالهای اخير اصلاحاتی درمورد قانون رياست چون جايگزينی زن بعد از مرگ همسرش صورت گرفته است اما در صورتی که رييس، فاقد فرزند پسر باشد رياست بعد از او به دخترش منتقل نمی گردد."

تابيتا برای تامين مايحتاج فرزندانش مجبور به ترک سرزمينش شد. پيشترها او از راه کشت ذرت در زمين پدری امرار معاش می نمود اما با تغييرات نامنظم جوی و بدی آب وهوا کاشت محصولات کشاورزی با مشکلات زيادی روبرو گشت.

"تصميم به ترک خونه ام گرفتم. وقتی اونجا کار می کردم پولی در نمی آوردم. بچه هام چيزی برای خوردن نداشتند، چيزی برای پوشيدن نداشتند." در حالی که تابيتا در ژوهانسبورگ کار می کند فرزندانش در لسوتو به سر می برند. او برای آنان پول غذايشان را می فرستد و هزينه تحصيلشان را فراهم می نمايد..

"اين پول کافی نيست اما حداقلش اينه که اونها چيزی برای خوردن دارند.و پولی برای هزينه های مدرسشون."

اگر چه هر روز تابيتا از طريق تلفن با فرزندانش گفتگو می نمايد اما او دلتنگ آنان است و نگران مردم روستايش و اميدوار است که روزی به خانه اش بازگردد. v

Thursday, April 5, 2012

تجاوز به نوزاد يک روزه و مکيدن خونش حاصل يک باور خرافی


گفتگوی زارا مجيدپور با بتی ماکونی، برنده جايزه قهرمان سی ان ان سال 2009, ١٥ فروردین ١٣٩١



شهرزادنیوز: زمانی که بتی شش سال بيشتر نداشت، مورد تعدی قرار گرفت و در نه سالگی مادرش توسط پدرش به قتل رسید. شخصیت قوی بتی و امتناع از حس قربانی بودن به او کمک کرد تا برای ادامه تحصیلات خود مبارزه نمايد. او درحال حاضر دارای دو مدرک لیسانس است.

بتی نه تنها معمار آینده و سرنوشت خود بوده است، بلکه به عنوان فردی که از تعدی جان به در برده، برای هزاران دختر و زنی که قربانی خشونت اند مبارزه نموده و در اين راه بسیاری از آنان را یاری می رساند.

او با غم و درد دخترها و زنان همدردی می کند و سرودن شعر راهيست برايش برای کنار آمدن با دردها و آلام. بتی ماکونی، تنها یک شاعر نيست، بلکه در زمينه حقوق کودکان دختر نیز فعاليت می نمايد.

او بنیانگذار و مدیر شبکه کودکان دختر زیمبابوه (GCN) و هم چنين مدير ارشد شبکه کودکان دختر در جهان است، سازمانی که پشتیبان حقوق کودکان دختر در زیمبابوه و کل دنیا است. به نقل از تارنمای بتی ماکونی.1)

بتی ماکونی از سال 2003 تاکنون جوایز بسیاری را دريافت نموده است . جایزه "قهرمانان سی ان ان" سال 2009 نيز به وی تعلق گرفته است.

- در برخی از کشورهای آفریقایی چون زیمبابوه یا آفریقای جنوبی افرادی بر اين باورند که اگر فرد مبتلا به اچ آی وی/ ایدز با دختر باکره ای نزديکی نمايد، از بيماری شفا می يابد. کم سن و سال ترين موردی که مورد تعدی قرار گرفته بود و شما او را ملاقات نموديد، يک نوزاد یک روزه بود. آیا ارتباطی میان تعدی به نوزاد و آن باور خرافی وجود داشت؟ لطفا ماجرای اين نوزاد يک روزه را با ما درمیان بگذاريد؟

- اول از همه مایلم تایید کنم که بله، در این مورد ارتباطی بسیار قوی میان نوزادی که مورد تجاوز قرار گرفته بود و این باور وجود داشت. اين اتفاق در نزدیکی يکی از دفاتر ما در "چیتون گویزآ" که در فاصله 30 کیلومتری از شهر پایتخت "حراره" قرار دارد، اتفاق افتاده بود. در مجاورت آنجا دهکده ای قرار دارد به نام "مایامبرا".

در یکی از صبح های ماه آگوست سال 2006 با خبر شديم که نوزادی را به حال خود رها کرده اند. این موضوع حقیقتا شوک شدیدی را به اهالی محل وارد آورده بود؛ زیرا معمولا نوزادها در مکان هایی رها می شدند که به سادگی پيدا می شدند. ما به جايی که کودک در آنجا رها شده بود رفتيم و با ناباوری دريافتيم که نوزاد مورد تجاوز قرار گرفته بود. پلیس را از اين جريان آگاه کرديم و آنان نوزاد را به بیمارستان منتقل کردند. در معاینه از نوزاد مشخص شد که در تن او زخم ها و جراحاتی وجود دارد. این جراحات نشان می داد که فردی علاوه بر تعدی به نوزاد، تلاش کرده بود با ايجاد جراحتهایی در بدن نوزاد خونش را نيز بمکد.

معاینات تعدی به نوزاد يک روزه را تاييد نمود. مادر نوزاد که زن تن فروشی بود، توسط پليس پيدا شد. زنان تن فروش به چیتون گويزآ می آیند و بعد از يافتن مشتریانشان آنان را به مایامبرا می برند. در آنجا اجاره خانه به آسانی صورت می گيرد. در جريان تحقيقات مشخص شد که عامل تعدی و ايجاد جراحت در پيکر نوزاد دوست پسر مادر نوزاد بوده است. فردی که به ایدز مبتلا بود. این مرد هرگز به زندان فرستاده نشد، زیرا در جريان تحقیق در باره این پرونده از دنیا رفت.

تاييد می کنم که نوزاد به دليل باور خرافی مورد تعدی قرار گرفته بود، باوری که براساس آن بکارت دختران وسيله ای است برای پاک کردن ويروس ايدز از تن بيمار و در نهايت رها شدن فرد از بيماری.

این موضوع باعث شده است که زیمبابوه به کشوری تبدیل گردد که در آن نوزادان و کودکان مورد تعدی قرار می گيرند. ما از تعدی به کودکان سه ماهه تا سه ساله مواردی داريم، اما تعدی به نوزادی که تازه از زهدان مادرش بیرون آمده بود، برای کل جامعه شوک بزرگی بود.

- شما در سن شش سالگی مورد تعدی قرار گرفتید و مادرتان از شما خواست تا در برابر اين امر سکوت نمايد. چرا برخی از زنها، به جای ترغيب دخترانشان برای سخن گفتن علیه سو استفاده جنسی، آنها را به سکوت فرا می خوانند؟

واقعيت اين است که مردی که به من تعدی کرد، به نه دختر دیگر در همسایگی ما هم دست یازیده بود. این بدان معناست که ده مادر دیگر هم سکوت پيشه کرده بودند. فکر می کنم در رابطه با من، مادرم در موقعيتی قرار داشت که خودش قربانی خشونت خانگی بود. او کسی بود که از من می خواست تا شب ها دستفروشی کنم. اگر در حادثه ای نامحتمل مادرم از اين حادثه لب به سخن می گشود، پدرم از اين مساله بهره برداری می کرد و به عنوان بهانه ای برای ضرب و شتم عليه مادرم در خانه استفاده می نمود. مادرم به دليل روابط جنسی خارج از زناشويی پدرم و ضرب و شتم هايش همچنان سکوت اختیار می کرد.

زنان بسیاری را می شناسم که خودشان را در يک رابطه ی زناشویی شکننده همراه با توهین می يابند و در برابر آن سکوت اختیار می کنند. آنان برای حل مشکلشان هیچ گزینه دیگری ندارند.

گاهی حفظ سکوت نه روشی برای خاموش ساختن فرزند، بلکه شیوه ای برای رسیدن به یک وضعیت موافق در خانه ای است که زن به حکم ازدواج در آن به سر می برد. او نمی خواهد هیچ بهانه ای برای بدرفتاری شوهر به دستش دهد.

بار مراقبت از فرزندان به میزان زیادی بر شانه های مادران قرار دارد. مادران در رابطه با هر چیزی که برای فرزندشان رخ می دهد، به ویژه در جامعه آفریقایی، مسئول هستند؛ بنابراین لب به سخن گشودن مادری برای آن چه که بر سر فرزندش آمده برابر است با مورد تمسخر قرار گرفتن و طرد او از جامعه؛ به خصوص در جامعه ای که در آن نگاه تبعيض آميزی نسب به زنان وجود دارد.

سکوت يک گزينه نيست. سکوت به دلیل وضعیت اقتصادی و اجتماعی یک امر الزامی است. چنانچه مردی زنش را از خانه بیرون کند، هیچ فرد دیگری نیست تا از کودکانش مراقبت نمايد. این مساله برای زنان مايه خجالت است.

می توانم بگویم که شما همیشه روش هایی برای شکستن سکوت می یابید. در مورد خودم، من شاهد آن بودم که هميشه مادرم با همسایه مان صحبت می کرد. او از اين طريق سعی می کرد تا با کسی درد دل کند. این بدان معنا نبود که او می توانست به سادگی سکوت را بشکند، چرا که او یک زن متاهل و یک مادر بود. برای او تعدی به من مربوط به گذشته ها بود و به عنوان یک درس عبرت به کار می رفت. این چیزی بود که من به عنوان یک داستان پذیرفته بودمش، اما برای او این مساله داستان نبود بلکه مساله ای جدی بود که می توانست ازدواجش را به ورطه نابودی بکشاند.

- شما به دختران آموزش می دهید که به جای داشتن احساس قربانی بودن و سکوت پيشه کردن، لب به سخن بگشايند و صدای خود را به گوش ديگران برسانند. شما دهکده هایی برای توانمند ساختن دخترانی که مورد سوء رفتارهای جنسی قرار گرفته اند، به وجود آورديد تا در آنجا آینده ی بهتری را برای خود رقم زنند. عکس العمل مردان جامعه اتان در رابطه با این کار شما چیست؟

- تصور می کنم که این واکنش کاملاً مختلط بود. من در موقعیتی قرار داشتم که در آن مدیر مدرسه ای که در آن تدريس می کردم و جایی که اولین انجمن در آن شکل گرفت، به هیچ وجه نمی خواست تا دختران به خودی خود نشستی برگزار نمايند.

این مکان به عنوان مکانی برای دختران ول و خراب تلقی می شد، دخترانی که از فرهنگ تمرد می جستند. به هر حال هیچ چیزی در جامعه ما بدون تاييد مردان و پسرها وجود ندارد. در ابتدا مشکل بود که همگان را قانع سازیم که این فضا برای سخن گفتن دختران بسیار حیاتی است.

در مرحله بعدی این مبارزه، ما شاهد شمار چشمگیری از مردان بودیم که به عنوان کارمند يا داوطلب به ما پيوستند. در آن وضعیت ما با موجی از مردان روبرو بوديم که حال دیگر دوستانی بودند که به شبکه ما پیوسته بودند.

در مقابل اين حمايت ها، مراحل دردناکی را نيز پشت سر گذاشتم، مخصوصا آن زمانی که تمامی پناهگاه های من بسته شد و من درمقابل دادگاه قرار گرفتم تا پاسخ دهم چرا بدون مجوز فعالیت می کنم.

در مدت 4 سال چهار مرتبه به دلايل مختلف به خصوص سخنانم عليه کليسای وابسته به پاپ در زیمبابوه دستگیر شدم، کلیساهایی که مستقل نيستند و وابستگی سیاسی دارند. آنها نمی خواستند این گونه فعالیت ها صورت گيرد؛ چرا که می توانست آنان را از دخترانی محروم سازد که برای برآورده ساختن امیال شهوانی شان با خود می بردند.

با سپری شدن چهار سال از پرداختن به این فعالیت، من از یکی از رهبرانمان در دهکده ماکونی دعوتنامه ای دریافت کردم. او در روزنامه ای درباره من خوانده بود و به میزان زیادی تحت تأثیر داستان من واقع شده بود. همانطور که شما می دانید، قبیله من در زیمبابوه، قبیله ای اشرافی است. آنها می خواستند به نوعی نسبت به شیوه ای که من برای شکستن سکوت و سخن گفتن با مردم اختیار کرده بودم، ادای احترام نمايند. آنها یک مکان اشرافی را که چهارصد سال قدمت داشت را به من و دختران بخشيدند. بعد از اين بخشش ما یک جشن افتتاحیه رسمی برپا نموده و بعدها اولین دهکده توانمند سازی دختران را افتتاح کرديم.

ما سنت و شیوه های فرهنگی مثبتی را که از حدود چهارصد سال پیش به ما رسیده بود، دوباره احيا کرديم. این امر باعث شد که درها برای ورود سایر رهبران و روسای قبايل در زیمبابوه گشوده گردد. روسای قبايل نگهبانان رسم و رسوم سنتی هستند. به محض این که شما را پذيرفته و درک نمايند و بخواهند از شما پشتیبانی کنند، انجام فعالیت حقیقتا آسان می گردد.

بهترين بخش از فعالیتهايم غلبه بر مردان است؛ معلمان مدرسه، سیاستمداران، نمایندگان پارلمان. فکر می کنم تقریباً بر نود درصد از مردان در زیمبابوه پیروز شده ام، اما آن ده درصد از مردان که باقی ماندند، جزو اشخاص متکبر می باشند. آنان جزو تجاوزگران و همدستان آن می باشند. این افراد واکنش های شدیدی نسبت به فعاليتهای من از خود نشان دادند و از همين روی بود که حتی فعالیت من جهت اقامه دعوی ها علیه تجاوزهای برجسته در زیمبابوه بسیار مشکل بود.

به شما برچسب دروغگو، فریبکار و زن شیطانی می زنند و از هر چیز منفی به عنوان برچسبی عليه شما استفاده می کنند. ده درصد از مردانی که در این نزاع با من همراه نشدند، در حقیقت فاسد بودند. من در باره مأموران پلیسی سخن می گویم که رشوه می گرفتند و مددکاران اجتماعی که در سندیکاها بودند. من در باره سازمان هایی سخن می گویم که برای پرداختن به چنين روش های زیرساختی بی میل بودند. تمامی آنها بخشی از اشخاصی بودند که علیه من فعالیت می کردند.

در نهایت این ده درصد از مردان به جنگ با آن نود درصدی پرداختند که برای ترفیع این مبارزه به پا خواسته بودند. به عقیده من داشتن نود درصد از مردان در پایان ده سال فعاليت بسیار خوب است. ما همچنان با آن ده درصد متجاوز مبارزه می کنیم، اشخاصی که رشوه خوار هستند، اعضای ناشايسته کلیساهای وابسته به پاپ، نظامیان جوان و اشخاصی که از سیستم سیاسی بهره برداری می کنند تا دائم دست به تجاوز بزنند.

من می توانم مردان را در دو گروه دسته بندی کنم: آنهایی که برابرخواه هستند و آنهایی که اهل نابرابری و ظلم و ستم اند. اين گروه بندی حاصل ده سال مبارزه ام در اين راه می باشد. این را هم باید به شما بگويم که من تا به حال با هفتصد هزار مورد تجاوز برخورد داشته ام و با یکایک آنان دیدار کرده ام. در بیوگرافی من مواردی هست که من شخصا به آنها پرداخته ام و اینکه چگونه دست به ترمیم و بازسازی زده ایم و چگونه جوامع از ما پشتیبانی نموده اند



.

Tuesday, April 3, 2012

Rape a one-day-old baby due to superstition



Interview with Betty Makoni by Zara Majidpour



Betty was raped at age of six and at nine her mother was killed by her father. Her strong personality and refusal to be a victim helped her fight for her education, currently holding two bachelor degrees.

She did not only architect her own future but as a rape survivor fought for thousands of girls and women who are victim of violence and assisted many of them. If something happens to them she feels pain in her heart and she deals with the pain by writing poetry. She is not only a poet but Betty Makoni is a girl child right activist.

She is founder and director of Girl Child Network Zimbabwe (GCN) and Chief Executive Officer of Girl Child Network World Wide, an organization that champions the rights of the girl child in Zimbabwe and world over. Quote from Betty Makoni’s website (1).

Betty Makoni has received many awards since 2003. She received CNN Heroes Awards 2009.

I interview Betty Makoni recently and had the following questions:

Q: In some African countries like Zimbabwe or South Africa there are some people who believe that if a man with HIV/AIDS rapes a virgin he will be cured. The youngest girl you saw was a day old baby. Was there any connection between this baby and that belief? Will you share this story?

Betty Makoni:
First of all I want to confirm that, yes; there was a very strong connection between the baby who was raped and the myth. What happened was near our offices in Chitungwiza, a high-density suburb in Zimbabwe which is about 30 km from the capital city Harare, we have an adjacent village called Mayambara village. In an early morning of August 2006 we were awoken to the fact that a child had been found dumped.

It really brought a lot of shock to the whole community because normally babies are dumped in places where they can be easily identified. So we went to the site where the baby had been dumped, and much to our shock we found the baby had been raped. We called on the police and the police took the baby to the hospital. Upon examination they discovered that the baby had ulcerations. Ulcerations meaning that somebody had attempted to rape the baby and there were scratches clearly indicating that somebody had penetrated and also attempted to suck out blood from the baby. Because of the examination, it was confirmed that penetration was attempted. Later on the mother of the baby was found who was a prostitute. Women in sex work come to get their clients from Chitungwiza and then they take them to Mayambara.

It is very easy for women to rent places there. The boyfriend of the mother was found to have done this act and was HIV positive. The man was never sent to jail because he died while the case was being investigated. We did confirm that the baby was raped because of the myth that virgins cure HIV/AIDS. That made Zimbabwe one country which had a case of a baby being raped. We are accustomed to having 3 month old babies, 3 year old babies being raped, but just to have a baby coming from a mother’s womb was a big shock to the whole community.

Q: You were raped at age 6 and your mother asked you to remain silent. Why do some women encourage girls to remain silent instead of speaking out against sexual abuse?

Betty: What really happened in my own case of rape is that this man had not only raped me, but had raped 9 other girls in the neighborhood. This means that 10 mothers had kept silent. I think with me it was a situation where my mother lived in a situation of domestic violence, and she had been the one to ask me to go out and sell at night. So in the unlikely event that she was going to open up, my father was going to use that as an excuse for abusing her in the home. She had been really tortured in the home through beatings and extramarital affairs and my mother kept silent.

I can see many women who keep silent find themselves in marital relationships that are fragile, abusive and there is no alternative. Sometimes having to keep quiet is a way of not silencing the child, but a way of reaching an amicable situation in the home where you are married, ensuring nothing can be used as an excuse for abuse. The burden of caring for children very much lies with mothers. Mothers take responsibility for everything that happens to children, especially in an African community. So for a mother to pronounce herself is going to cause her to be mocked in society and taken as an outcast. That really also adds to the situation where they are discriminated against already from a gender perspective. The silence is not an option. The silence is mandatory because of the economic and social situation. There is no other person to provide for your children should the men send you out. This is a shame on women more than anyone else.

So I can say to a greater extent that you always find ways of breaking silence. In my case I would always find my mother speaking to our neighbor many times. She tried to reach out to talk to someone. This was not something she could easily break silence because she was a secure married woman and mother. To her, the rape was in the past and served as a lesson. It is something that I have taken as a story, but to her it was a serious case where she could have lost her marriage.

Q: You teach girls to have a voice instead of being victims and remaining silent. You build empowerment villages which provide a future to girls who are sexually abused. What is the reaction of men in your society regarding your work?

Betty: I think initially the reaction was quite mixed. I was in a situation where the school head of where I taught, and where the first club was formed, did not want anything to do with girls meeting on their own. It was always regarded as a place for loose girls, for girls who were rebellious against culture. In any case, there is nothing in our community without being endorsed by men and boys. Initially it became difficult to convince anyone that this space was very critical to girls opening up and talking.

In the next phase of our campaign we saw a significant number of men coming in as employees and volunteers in communities. In that case we had a flood of men now following fellow men who had been accepted into the network. It has been through phases of pain as I was banding activists, all of my shelters were being shut down, I was arraigned before the court to answer why I was operating without a license, I was arrested 4 times in Zimbabwe in 4 years just for speaking out especially against apostolic churches, which are politically linked. They did not want anything to do with this work because it would deprive them of the girls they were taking to meet their lustful sexual desires.

Then as the years moved by, going up to 4 years into the work, I got an invitation from one of our chiefs in Makoni village who read about me in the newspaper and was very touched by my story. As you know, my tribe is royal in Zimbabwe. They wanted some kind of dignity to the way I had started opening up and talking to the people. They donated a royal place from 400 years ago. When this was donated to me and the girls, we had an official groundbreaking ceremony and later opened the first girls empowerment village. We revived a tradition that was good practice and positive cultural ways from about 400 years ago. That also opened the door for all other chiefs in Zimbabwe to come. Chiefs are the custodians of traditional customs and systems. Once they accept and understand you and want to support you, doing this work becomes really easy.

The better part of my work was characterized by winning over men: school teachers, politicians, parliamentarians. I think I won almost 90% of men in Zimbabwe, but the 10% of men that remained were the arrogant ones. Those were the rapists and their accomplices, the ones who were walking scot-free. From those men I got a lot of backlash. That’s why even my work to bring high-profile rape cases in Zimbabwe was so difficult. You were labeled a liar, a fraud, an evil woman. Anything that was negative you were labeled.

That is why it was so hard to bring high-profile rape cases to the courts. Then the corruption; part of the 10% of men who did not join me in the struggle were actually corrupt. Here I am talking about police officers who took bribes and social workers who were in the syndicates. I am also talking about other organizations that were reluctant to deal with such hardcore methods. They all also became part of those perpetrators who worked against me. So it ended up 10% of men fighting 90% of men who had taken up the campaign in getting it to its heights. So I think it has been 90% good by the end of 10 years. We are still struggling with the 10% of rapists, those who take briberies, apostolic churches, youth militia, and those who use the political system to continuously rape. So I can categorize men into two; those who are of equality and quality and those who are for inequality and oppression. That is how the struggle of the past 10 years has ended. I need to register with you that through my own ends I touched 700,000 rape cases. I saw one-by-one and recall one-by-one each case. My biography will sample some of the cases that I personally handled and how we rehabilitated and how whole communities came to bring their support.




This interview was translated into Persian (Farsi) and published in Shahrzadnews website