All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Monday, September 16, 2013

زنان در زندگی خصوصی نلسون ماندلا


mandela2
 
 
نويسنده: زارا مجيدپور, ٢٥ شهریور ١٣٩٢
 شهرزاد نیوز: نه چهار همسر داشتن پدرش،" گادلا "، و نه اشرافی بودنش که به او اجازه چند همسری می داد، سبب نگشت که نلسون ماندلا چند زن همزمان داشته باشد. پدرش از چهار همسرش، چهار پسر و نه دختر داشت و مادر نلسون همسر سوم او محسوب می شد.
 
mandela1

 
پدر اِولين کارگر معدن بود که در دوران کودکی اِولين از دنيا رفت و همسر دومش را با شش فرزند تنها گذاشت. سه تن از اين فرزندان در همان خردسالی به پدرشان ملحق شدند و مادر نيز زمانی که اِولين 12 سال بيش نداشت او را برای هميشه تنها گذاشت و برادر بزرگش، سام، از او و خواهرش، کيت، مراقبت نمود. سام فعال سياسی عليه رژيم آپارتايد بود و اولين نيز در اين راه به او پيوست. اين خواهر و برادر رابطه ی نزديکی با فاميلشان "والتر سی سوله"(1) داشتند.
 
والتر و همسرش آلبرتينا، اِولين را به نلسون ماندلا، جوان حقوق خوانده وفعال سياسی، معرفی نمودند. اين آشنايی در سال 1944 به ازدواج منتهی شد و حاصل آن دو دختر و دو پسر بود.
 
تمبی، پسر بزرگشان، در حادثه رانندگی کشته شد. پسر دومشان در سال 2005 بر اثر ابتلا به بيماری ايدز درگذشت. اولين دخترشان، مکازيوه، در نه ماهگی از دنيا دست شست. از همين روی نلسون و همسرش دومين دخترشان را نيز مکازيوه ناميدند. مکازيوه، معروف به ماکی، تنها فرزند باقی مانده از ازدواج اول نلسون ماندلاست. او دارای دکتری در رشته انسان شناسی است.
 
فعاليت های سياسی نلسون ماندلا و ايمان آوردن اِولين به شاخه ای از مسيحيت به نام" شاهدان يهوه" (2) که يکی از ارکان آن بی طرفی در سياست است از يک سو و متهم کردن نلسون ماندلا به خيانت و بی وفايی توسط اِولين از سوی ديگر سبب شد که زندگی اين زوج تنها 14 سال دوام آورد. اِولين ماندلا را متهم کرده بود که با دو تن از اعضای حزب ای ان سی که يکی از آنان "ليليان انگويه" که رئیس شاخه زنان اين حزب بود، رابطه دارد؛ اتهامی که هيچگاه ثابت نشد.
اِولين در سن 82 سالگی به درود حيات گفت. در مراسم او نلسون ماندلا به همراه همسرش، گراسا ميشل، و همسر سابقش، وينی مدکيزا- ماندلا، حضور يافت.
 
mandela2

وينی، همسر دوم
 
بی گمان وينی مدکيزا- ماندلا جنجالی ترين همسر نلسون ماندلا محسوب می شود. وينی اولين مددکار اجتماعی سياهپوست در دوران آپارتايد در آفريقای جنوبی بود. وينی جوان و زيبا در سال 1957 با نلسون ماندلا ملاقات نمود و يک سال بعد عليرغم تمايل پدرش با او ازدواج نمود.
 
در دهه هشتاد او يکی از معروفترين و محبوب ترين زنان جهان محسوب می شد، اما سخنرانی او در سال 1986 از اين محبوبيت بسيار کاست. سخنرانی ای که در آن چنين گفت: "ما با بسته های کبريتمان و گردنبدهايمان اين کشور را آزاد خواهيم کرد."
 
گردنبندی که وينی از آن ياد می کرد حلقه ی لاستيکی بود که از سر فرد محکوم – محکوم از ديدگاه وينی و همراهانش- می گذراندند و در کمرش جای می دادند. سپس روی لاستيک را بنزين ريخته و آن را آتش می زدند. گاه فرد را مجبور می کردند که پیش از مرگ از بنزين بنوشد و بعد از آن او را به آتش می کشيدند.
 
بيست و هفت سال از دوران سی و هشت ساله ی ازدواج آنان دور از هم گذشت، دورانی که نلسون ماندلا در زندان بسر می برد. وينی نيز در سال 1969 هجده ماه را در زندان گذراند.
 
اگر چه نلسون ماندلا بعد از آزاديش از زندان دست در دست وينی گام برداشت، اما در مراسم تحليف رياست جمهوریش در سال 1994، وينی حضور نداشت؛ هرچند که در آن زمان همسر قانونی او محسوب می شد.
 
وينی يازده ماه در کابينه همسرش به عنوان معاون وزير هنر و فرهنگ حضور داشت، اما از اين مقام برکنار شد. در سال 1996 نلسون ماندلا وينی را طلاق داد. حاصل ازدواج آنان دو دختر "زِنانی" و "زين زی" می باشد. در جريان طلاق وينی خواستار دريافت مبلغ پنج ميليون دلار از ماندلا بود که اين درخواست از طرف دادگاه رد شد.
 
mandela3

امينا کاچاليا، همرزم و دوست ماندلا که به او"نه" گفت
 
امينا و همسرش، یوسف، از همرزمان ماندلا عليه رژیم آپارتايد بودند. چندی بعد از آن که يوسف رخ در نقاب خاک کشيد و نلسون وينی را طلاق داد، به امينا، اين دوست ديرينش، پيشنهاد ازدواج داد، اما امينا پيشنهاد او را نپذيرفت. امينا کاچاليا در کتاب اتوبيوگرافيک اش به نام "هم قافيه بودن اميد و تاريخ" به رابطه اش با ماندلا می پردازد، اما از پيشنهاد ازدواج او سخنی به ميان نمی آورد.
 
دخترش، کوکو، در مصاحبه ای با "ميل و گاردين" می گويد:" ما هميشه می دونستيم که نلسون مادر ما رو خيلی دوست داره و در اين مورد شکی نداشتيم." امينا در سن 82 سالگی از دنيا دست شست.
 
mandela4

گراسا، همسر سوم
 
سه هفته قبل از به دنيا آمدن گراسا، پدرش از دنيا رفت و مادرش به تنهايی از او و شش برادرش نگهداری نمود. گراسا علاوه بر تحصيل، فعال سياسی عليه استعمار پرتغاليها بود. در جريان اين مبارزات بود که با همسرش "سامورا ميشل" آشنا شد و در سال 1975، سال استقلال کشورش موزامبیک، با سامورا ازدواج نمود. در همان سال همسرش به عنوان رئيس جمهور آن کشور انتخاب گشت.
 
گراسا ميشل، علاوه بر عنوان بانوی اول، وزير آموزش و فرهنگ در کابينه ی همسرش بود. سامورا میشل در جريان تصادف هوايی به قتل رسيد؛ قتلی که گراسا معتقد است تصادفی نبود، بلکه نقشه ای بود که توسط دولت آپارتايدی آفريقای جنوبی طرح ريزی و اجرا شد؛ اتهامی که تا به حال ثابت نشده است.
 
گراسا اولين بار نلسون ماندلا را بعد از آزاديش از زندان در کشورش موزامبيک ملاقات نمود. اين ديدار در سال 1990 روی داد و دو سال بعد زمانی که گراسا برای دريافت مدرک دکتری افتخاری از دانشگاه کيپ تاون به آفريقای جنوبی سفر نمود، برای دومين بار با او ديدار نمود.
 
بعدها اين ديدارها بيشتر و طولانی تر شد تا جايی که ماندلا به گراسا پيشنهاد ازدواج داد، اما تا زمانی که نلسون ماندلا رئيس جمهور آفريقای جنوبی بود، گراسا تن به ازدواج نداد. در سال 1998 نلسون ماندلا از قدرت کناره گيری کرد و بعد از آن بود که گراسا با او ازدواج نمود.
 
گراسا ميشل- ماندلا، تنها زن جهان است که دو همسرش رئيس جمهور بوده اند؛ اولی سامورا ميشل، رئيس جمهور موزامبيک، و دومی نلسون ماندلا، رئيس جمهور آفريقای جنوبی.
 
 
پای نوشت: 
 
1-    والتر سی سوله عضو حزب کنگره آفريقا و از دوستان نزديک نلسون مندلا بود. سی سوله و ماندلا شاخه نظامی حزب ای ان سی - که به "ام خونتو سی سوئه" Umkhonto we Sizwe يا "نيزه ملت" خوانده می شد - را تاسيس نمودند. دختر والتر، ليندی سی سوله، در کابينه تابو امبکی، جانشين نلسون ماندلا، وزیر مسکن شد و در کابينه جيکوب زوما پست وزارت دفاع به او سپرده شد. ليندی اولين زن آفريقای جنوبی می باشد که اين پست را از آن خود نموده است.
 
2-    "شاهدان يهوه" شاخه ای از مسيحيت است که در قرن 18 به وجود آمد. پيروان آن به دوزخ آتشين، تثليث و روح فنا ناپذير اعتقاد ندارند. آنان در سياست بی طرف می باشند.
 
 

Tuesday, September 10, 2013

باورهای خرافی در قبيله "چ سوآنا" در آفريقای جنوبی

South-Africa
 
 
 
نويسنده: زارا مجيدپور, ١٩ شهریور ١٣٩٢
 
شهرزادنیوز: "دیدينتله" خبر می دهد که مادر و مادربزرگش برای ديدارش به خانه اش آمده اند و من آنها را برای روز بعد به خانه ام در شهر ژوهانسبورگ دعوت می کنم. مدتها بود که با ديدينتله در باره ی باورهای قبيله اش "چ سوآنا" – یا "تسوانا"- گفتگو کرده بودم و او مادر و مادربزرگش را افراد مناسبی می دانست برای پاسخ دادن به سئوالات بی شمارم.
 
برای مادر و مادربزرگ فنجان های پر از چای "رويبوس"(1) و برای ديدی و خودم ليوان های پر از قهوه را روی ميز می گذارم. کنار ليوان ها ظرف پر از "راسک" ( 2) را قرار می دهم و می گويم: ديدی، اين راسک خونگيه و کيفيتشم هم فوق العاده است. ديدی که به راسک علاقه عجيبی دارد دانه ای درشت را بر می دارد و آن را تا انتها در ليوان قهوه اش فرو می برد، لحظه ای بعد نيمی از راسک خيس خورده را داخل دهانش می برد و با لذت مشغول خوردن آن و نوشيدن قهو ه اش می شود.
 
مادر که قبلا توسط دخترش از موضوع گفتگو آگاه شده، بلافاصله به مسئله ی باورهای قبيله اش، "چ سوآنا"، می پردازد و من بی هيچ درنگی گفته هايشان را به دفترچه ام منتقل می کنم.
 
ورود ميهمان
 
"اگر کف دست راست کسی بخاره، يعنی پولی به دست می آره." و با لبخندی اضافه می کند کف دست من که هيچ وقت نمی خاره؛ اگر هم بخاره، دست راستم نيست." و سپس می افزايد: "اگر زنبوری در آشپزخانه باشه، يعنی به زودی مهمون گرسنه ای خواهيم داشت."
 
مهمان گرسنه گويا چيزی را به ياد ديدی می اندازد که بلافاصله می گويد: "اگر زبونت را گاز بگيری، هم مهمون گرسنه ای به خونت می آد." و ادامه می دهد: "وقتی چشمت پلک بزنه، يعنی کسی رو که خيلی وقته نديدی به زودی می بينی. هم چنين اگر خروسی جلوی در بياد، به معنی اين که مهمون خواهيم داشت."
 
ديدی ليوان قهوه اش را که تا قطره آخر نوشيده روی ميز می گذارد و در حالی که به ظرف راسک نگاه می کند می گويد: "يه پرنده ای هست که اسمش رو به انگليسی نمی دونم چی ميشه؛ اگر اون پرنده تو حياط خونه مون بشينه بلافاصله اونو کيش می کنيم. بنا به باور مردم قبيله امون اون پرنده، شوم و نحسه."
 
مادر در حالی که لبخند می زند و به نوشته های بد خطم که به تندی نوشته ام نگاه می کند با تأنی می گويد: "زنان نبايد از قابلمه غذا بخورند، چون باعث ميشه بارون بياد.
 
دختران جوان
 
مادر بزرگ که به آرامی از فنجان چايش می نوشد، ادامه می دهد: "دخترهای جوون نبايد تخم مرغ بخورند، چون اگه بچه دار بشن بچه هاشون مثل مرغ زود از خواب بيدار ميشن." نگاهی به دیدی می اندازم، ابروهای نازک قيطانی اش را بالا و پايين می کند و لبخند می زند.
 
"دختر جوون نبايد گوشت همراه با غضروف بخوره، دليلش اينه که وقت وضع حملش با سختی زايمان می کنه." و می‌افزايد: "نبايد روی پای زنی که شوهر نکرده رو لگد کرد، اين کار بخت رو از دختر دور می کنه."
 
زنان باردار
 
به چهره ی پر از چروک مادربزرگ نگاه می کنم و می پرسم در باره ی زنان حامله چه باورهای داريد؟
مادر بزرگ پاسخم می دهد: "زن حامله نبايد جلوی در بايسته، وگرنه وضع حملش با مشکلاتی روبرو ميشه يا زمان بيشتری برای به دنيا آوردن بچه اش درد ميکشه." و می افزايد: "زن حامله نبايد به قبرستان بره، چون ممکنه ارواح شرور به بچه آسيب برسونن."
 
مادر می گويد: "اگر زن حامله موی سرشو ببافه، وضع حملش با مشکل روبرو ميشه. زن حامله نبايد از روی حفاظ بپره، اين کار وضع حمل او را با مشکل روبرو می کنه و يا بچه اش را سقط می کنه." و می افزايد: "زن حامله نبايد دست خودش رو خيلی بلند کنه، مثلا رختی رو روی طناب آويزون کنه. اين کار باعث فشار آمدن به بند ناف نوزاد ميشه."
 
مادر بزرگ روی صندلی جا به جا می شود و می گويد: "زن بيوه تا زمانی که سوگوار مرگ شوهرشه نبايد توی روستا اين ور و انور بره، اين کار باعث بد شگونیه و هم چنين مانع اومدن بارون ميشه." و ادامه می دهد: "اگر فردی کيک بخوره، در روز عروسيش بارون مياد يا باد می وزه. اگر نوزاد پسری دارای آلت تناسلی خيلی کوچکی باشه، فرزند دوم پسر خواهد بود."
 
ديدی کاغذی را از کيفش در می آورد و می گويد: چند روز پيش با چند تا از دوستان هم قبيله ام در باره باورهای خرافی صحبت می کردم. آنها هم چيزهای گفتند که برات نوشتم: "با جارویی که داخل خونه رو تميز کردين، نبايد خارج از خونه رو هم تميز کنين. اين کار باعث ورود جادوگران به خونه ميشه و يا معنويت داخل خونه را از بين ميبره."
 
"بعد از غروب آفتاب نبايد به گدا يا کسی که خواهان آرد ذرت يا نمک باشه چيزی داد. اين کار هم معنويت را ازخونه فرد دهنده خارج می کنه." "با شمع روشن يا چراغ روشن نبايد از خونه بيرون رفت. اين کار افراد خونه رو از معنويت دور می کنه."
 
مادر که گويا چيزی به ياد آورده، می گويد: "در شب نبايد سوت زد."هم چنین: "اگر فردی با کلاه وارد خونه فردی بشه نشونه بی احترامی به مرد خونه تلقی ميشه."
 
پای نوشت:
 
ريبوس در زبان آفريکانس به معنی "بوته قرمز" است. چای ريبوس در آفريقای جنوبی بسيار محبوب است. اين چای دارای خواص بسياری است.
 
راسک يک نوع نان شيرينی خشک است که در کشور آفريقای جنوبی بسيار پرطرفدار است. اين شيرينی خشک را در
ليوان قهوه يا فنجان چای داخل فرو می برند و بعد از لحظاتی آن را خارج نموده و می خورند.