گفتگوی زارا مجيدپور با سو تيجن مارچينگ؛ آهنگساز، نويسنده و فمنيست اندونزيايی, ١٥ تیر ١٣٩١ |
شهرزادنیوز: سو تيجن مارچينگ در کشور اندونزی چشم به جهان گشود. او فمنيست، مدرس، نويسنده و آهنگساز آوانگارد اندونزی است
.-
شما آهنگساز هستی، اما در رشته آسيا و مطالعات زنان مدرک دکترا داری. چرا در دو حوزه کاملا متفاوت تحصيل کردی؟-
من از دوران کودکی به موسيقی عشق می ورزيدم و علاقه مند بودم تا با هرچيزی صدا توليد كنم. در آن دوران والدينم كاملا فقير بودند (پدرم زندانی شده بود و در زمان دومين ریيسجمهور اندونزی، سوهارتو، به دليل چپی بودن مورد شكنجه قرارگرفت و تمام دارايی ما توقيف شد). بههمين دليل آنها مجبور بودند تا از صفر شروع كنند. پس از آزادی پدرم از زندان، من به دنيا آمدم. والدين من مبارز بودند و به همين خاطر در نهايت آنها موفق شدند تا عليرغم تمامی محدوديتهايی كه با آن مواجه بوديم از پس مشكلات برآيند.
.
در 10 سالگی ام پدرم برايمان يک پيانوی ارزان قيمت خريد و من شروع به يادگيری كردم، اما نوازنده خوبی نبودم. تصور می کنم به دليل خودسری و دارا بودن ذهنی مستقل ترجيح می دادم خالق آهنگی باشم که می خواستم بشنوم تا آنكه صرفا از نتهايی پيروی كنم كه سايرين آنها را نوشته بودند. از همين رو من برای تفريح و سرگرمی آهنگسازی را آغاز كردم تا این که با يک معلم آهنگساز ملاقات نمودم، اما عمدتا در رابطه با موسيقی به طرز خودآموخته عمل كردهام.تصور می کنم تفکر مستقل من به عنوان ییک فرد سبب شد تا من بسياری از مسايل موجود در اندونزی را مورد سوال قرار دهم، ازجمله حقوق زنان. رابطه ی بسيار قوی ميان آهنگساز بودن و فمنيست بودن ام وجود دارد. زنانی كه قصد آموختن موسيقی را دارند غالبا به يك نوازنده تبديل می شوند، چرا؟ چون نوازندگان عمدتا نقش انفعالی و غيرفعال را ايفا میكنند. اغلب آنها به عنوان نوازنده می بايست ازخواستهای آهنگسازان پيروی نمايند. چه كسی آنها را اين گونه میسازد؟
.
حق اظهار نظر نکردن و تعصب به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه همچنان بر آنان مسلط است. زنانی كه خواهان موفقيت در جهانی كه قلمرو مردان هستند و در اين راه تلاش می کنند، اغلب از اين عمل دچار سرخوردگی می شوند. همين رويكرد منفی نسبت به زنان "كلارا شومان" را وادار ساخت تا با تبديل شدن به يک نوازنده پيانو كه اغلب آثار همسرش "رابرت شومان" را می نواخت، راضی گردد. او خودش به آهنگسازی علاقه مند بود و به گفته خودش "آهنگسازی برای من بسيار لذتبخش است..." هيچ چيزی بيش از خلق كردن لذت بخش نيست." البته "اعتماد به نفس" ضعيف او باعث شد تا در دفترخاطراتش بنويسد: "يک زن نبايد در آرزوی آهنگسازی باشد – هيچ زنی در اين زمينه توانا نبوده است." از همين رو موسيقی و نوشته های من هر دو مسيرهايی برای طغيان و تمردجویی ام هستند و اغلب برايم تفكيک ناپذيرند.
.
در صفحه توييتر خود نوشته ای: "خدا؟ اگر از من میخواهيد تا بهخدای شما اعتقاد داشته باشم، بهتر است بدانيد كه در جهان هزاران خدای رسمی وجود دارد. بنابراين، كدام خدا؟" آيا در كشوری چون اندونزی با 85 درصد جمعيت مسلمان، عدم اعتقاد به خدا مسئله بزرگی قلمداد می شود؟
.
بهتر آن است که خودم را بی اعتقاد به خدا معرفی نكنم. من برای ايمان آوردن به خدا آماده ام البته اگر در اين رابطه دليل محکمی وجود داشته باشد، ولی تا كنون در اين زمينه مجاب نشدهام. بنابراين از باور مسايلی كه هنوز دليل قاطع برای وجودشان نيست امتناع میكنم.در حال حاضر مساله ای كه من حقيقتا با آن مخالفم این است كه چگونگی اعتقاد به خداوند به عنوان ابزاری برای كسب ارزشهای تجاری و سركوب زنان به كار رفته است. اين مساله تا حدی شبيه به اعتقاد به پاپانوئل است. مردم آن را میفروشند تا پول كسب نمايند و هر دو میتوانند به پدرسالاری وابسته باشند- تصوير "پيرمرد خردمند " هم با عقايد من به عنوان يک فمنيست جور در نمیآيد.
.
اگر روزی صاحب فرزندانی شوم نمی گذارم که به خداوند يا پاپانوئل اعتقاد پيدا کنند. در خانه من پاپانوئل يا اين قبيل چيزها جايی نخواهد داشت!بی اعتقادی به مذهب سخت است. زمانی كه شما در اندونزی به سر می بريد می بايست به مذهبی اعتقاد داشته باشيد و مذهبتان می بايست برروی كارت شناسايیتان قيد شده باشد. به باور من اين تبعيض است، پس حساب افرادی كه فاقد مذهب هستند چه میشود؟معمولا اشخاص معتقد میتوانند در هر زمان و به هر شيوهای كه بخواهند فرد غيرمعتقد را مورد انتقاد و نكوهش قرار دهند، اما هنگامی كه اشخاص غيرمعتقد از معتقدان يا مذاهب انتقاد كنند اين مردم را به تلاطم و جنبش می اندازد و حتی ما را تهديد میكنند. برخی از آنها ما را به تعقيب قانونی تهديد كرده و برخی حتی تهديدات فيزيكی هم اعمال می کنند. من بارها تهديد شدهام اما موردی كه بيش از همه مرا ناراحت كرد، تهديد شخصی بود كه من او را دوست خوبی می پنداشتم. اين برای من بسيار بسيار نااميدكننده بود، اما با اين حال تمامی تجربههايم سبب شده است تا راسختر و قویتر شوم.
.
ازطرفی من خوش اقبالم، چرا كه در خارج از كشور به سر می برم؛ هر چند ذهن و انديشه ام اغلب همچنان در اندونزی است. درآنجا دوستان خوبی دارم، دوستانی بسيار وفادار و باوجود این كه با عقايد من مخالف هستند اما همچنان مرا دوست دارند. من يک پروژه در اندونزی دارم و تصور میكنم میتوانم از خارج از كشور كارهای زيادی انجام دهم. من خوشبختم كه همسرم از عقايد من حمايت میكند.
.
مبارزه برای حقوق زنان در اندونزی دارای سابقه است؛ به عنوان مثال سازمانی چون "گروانی" که در سال 1950 تأسيس شد هفت سال بعد از تاسيسش بيش از 650.000 عضو داشت. زنان در اندونزی با چه مشکلاتی روبرو هستند؟-
.
در حقيقت حقوق زنان در گذشته در آسيای جنوب شرقی خيلي بهتر از همتايانشان در اروپا بود. به عنوان مثال زنان در جاوه دارای قدرت مالی بودند و زنان جاوهای بر پول خانواده كنترل داشتند (آنها در منزل حكومت میكردند). از لحاظ تمايلات جنسی اندونزی هم آزادتر بود. برای مثال در مجمعالجزاير اندونزی، محدوديتهای جنسی هميشه يک خط مشخص نداشت. چنانچه چندين منتقد اشاره داشتهاند كه در دوران استعمار هلند اهالی مجمعالجزاير از لحاظ جنسی در مقايسه با مردم مذهبی اروپا سهل انگار بودند. در کتاب ترنس هال "رفتارهای باروری اندونزيايیها قبل از تحول: جستجوی سرنخهايی در گزارشات تاريخی" بيان شده كه غربیهايی كه در سدههای هجدهم و نوزدهم به آسيای جنوبشرقی آمدند، رفتارهای جنسی مردم آنجا را خيلی "رها و آزاد" میدانستند!
.
نه تنها اهالی مجمعالجزاير نسبت به روابط جنسی آزاد و رها مقاوم بودند، بلکه نسبت به تضادهای جنسی پذيراتر هم بودند. يک تاريخدان غربی در باره جنسيت و رابطهی جنسی در آسيای جنوب شرقی در 1960 بيان کرده است که " اساسا آسيايیهای جنوب شرقی نسبت به انحراف شخصيتی، ناهنجاری و اختلال نسبت به ما مقاومتر هستند." (1)
به دليل برخی تاثيرها و همچنين ورود مذاهب (به ويژه مسيحيت و اسلام) ديدگاه نسبت به جنسيت تغيير کرده است. فکر می کنم در حال حاضر مسائل و مشکلات متعددی برای زنان در اندونزی وجود دارد که عمدتا ريشه آنها به ارزشهای پدرسالارانه و گرايشات بنيادگرايی مذهبی باز می گردد
.
اندونزی به عنوان كشوری در حال مدرن شدن با بردباری و مدارا در برابر مذاهب مطرح بوده است. اما در سالهای اخير شاهد تصوير ديگری از اين کشور هستیم. انفجارهای بمب يا تهديد عليه اجرای كنسرت هنرمند آمريكايی توسط گروه اسلامی. به عقيده شما آيا اسلام افراطی در حال رشد و نمو در اندونزی است؟
.
- وقتی میگوييم "مدرن" و "مدارا"- اين دو کلمه هميشه ابهامآميز هستند. مدرن و مدارا بودن نسبت به چه چيز؟ اندونزی هم مانند هر كشور ديگری پيچيده است. دولت میتواند نسبت به برخی مسائل ميانه رو و مداراگر باشد اما نسبت به ساير مسائل چنين نيست. برای مثال از زمانی كه سوهارتو به قدرت رسيد هيچ مدارایی نسبت به بی باوران به خدا يا ماركسيسم در این کشور وجود نداشت.در حال حاضر به نظر می رسد دولت اندونزی به گروههای بنيادگرا اجازه میدهد آزادانه تر فعاليت نمايند. بسياری اعتقاد دارند كه درآنجا ارتباط قوی ميان گروههای بنيادگرا و دولت وجود دارد. بنابراين دولت شايد مسلمان بنيادگرا نباشد، اما آنها از اين گروهها بهعنوان سگ نگهبانی چون بولداگ استفاده می كنند تا به افرادی كه نسبت به دولت بيش ازحد منتقد هستند حمله کنند.
.
هم چنين به نظر می رسد كه پول زيادی برای توسعه بنيادگرايان در اندونزی سرمايه گذاری شده است. به عنوان مثال كتابهای ارزان قيمتی وجود دارند كه بنيادگرايی را ترويج میكنند. البته، تعداد منكران پی بردن به وجود خدا، ناباوران به خدا و غيرمعتقدان به مذهب هم درحال افزايش است. اين اشخاص كاملا با عقايد من هم رای هستند. من سازمانی را تاسيس كردهام كه مجلههايی را تحت عنوان"بهی نکا" منتشر میسازد و همچنين چندين بحث آنلاين را اداره می كند. ما سعی داريم تا كثرتگرايی و تفكر انتقادی را ترويج دهيم. ما انتقاد کردن را ترويج میكنيم، بهويژه انتقاد از موضوعاتی كه جزو "مقدسات" محسوب می شوند. وقتی مسائلی را مقدس تلقی كنيم اغلب آنها میتوانند مصون از انتقاد باشند و اين خطرناک است. از همين رو ما انتقاد به هر چيزی كه "مقدس" قلمداد می شود را تشويق میكنيم و به همين خاطر ما متحمل برچسبها و سرزنشهايی هم شدهايم.همچنين ما چندين گروه فيسبوكی داريم با حدود 12.000 عضو. تمامی اعضا با آنچه ما انجام میدهيم موافق نيستند، اما من به آن عادت كردهام. من تنها عقايد خود را دنبال می كنم و تصور میكنم كه تنها راه برای من همين است. اين همان چيزی است كه در زندگيم مرا شاد می كند
.
در استان آچه اندونزی كه تحت قوانين اسلامی اداره می شود، پليس مذهبی "ولايتول حزباح" امور شخصی افراد به ويژه دختران جوان و زنان را کنترل کرده و به حوزه ی شخصی آنان همچون لباسهايشان و غيره تعدی می کند. به عنوان يک فمنيست دليل قدرتمندی و رشد اسلام راديکال را در اين استان در چه می دانيد؟
.
- من كارشناس مسائل آچه نيستم، اما تصور میكنم اين با رشد مسلمانان بنيادگرا در اندونزی خيلی ارتباط دارد. در دوران سوهارتو مسلمانان بنيادگرا سركوب شدند، چرا كه در آن زمان هيچ آزادی بيانی وجود نداشت. پس از سوهارتو مسلمانان بنيادگرا، ليبرالها و فمنيست ها میتوانند افكار خود را با آزادی بيشتری بيان كنند و ديگر تحت چنان موشكافیهايی قرار نمیگيرند. اين نتيجه دموكراسی بدون آگاهی و عدم احترام به حقوق بشر يا تساوی است. حال به نظر می رسد مسلمانان بنيادگرا دارند قویتر میشوند. به عنوان مثال گروههای بنيادگرا میتوانند بحث در باره ی موضوعاتی كه با آن توافق ندارند را متوقف سازند.
.
در سال 2010 من در کنفرانس بين المللی هم جنس گرايان در"سورابايا" شركت کردم. در آنجا گروه بنيادگرايی آمد و ما را تهديد كرد و پليس كار زيادی انجام نداد. آنها از ما خواستند كه هتل را ترک و كنفرانس را لغو كنيم، اما بدترين بخش قضيه اين نبود. تعدادی از افراد از اقليتهای دينی مورد حمله قرار گرفته و كتک خوردند و حتی به قتل رسيدند. در سال 2011 سه نفر از افراد "احمديه" كشته شدند. پس از فشارهای وارده فعالان، بالاخره دولت قاتلان را بهدادگاه كشاند که البته آنها تنها حكم زندان 3 تا 6 ماه دريافت كردند.حال اين را با زندانی شدن "الكساندر آن" مقايسه كنيد. او تنها عقيدهاش را مبنی بر عدم اعتقاد به خدا در اينترنت منتشر کرد. تصور میكنم بيان نظرات و يا عقايد در اينترنت خيلی متمدنانه تر از آن است كه در خيابان فرياد بكشيد يا عقايدتان را در ميكروفونی با صدای بلند بيان كنيد، درست مانند آنچه كه برخی اشخاص مذهبی در اندونزی انجام می دهند. آن چه را كه "الكساندر آن" انجام داد جرم تلقی شد و او به دو سال و نيم حبس محكوم گردید. اختلاف را ميبينيد؟
.
زیرنویس:
: م. آ. ژاسپن. نظريه طبي سنتي در آسياي جنوبشرقي. دانشگاه هال، 1969، ص. 22- 23.
|