اينک اما اوست
خفته ی خوابی نه بيداريش در دنبال
و خزه ها و گياه ِ هرز
غنچه ی جمجمه اش را
به سر انگشتانِ اطمينان
می شکوفانند
و ترانه سازِ خونش باز می آيد (لورکا)
اينک اما اوست
خفته ی خوابی نه بيداريش در دنبال
و خزه ها و گياه ِ هرز
غنچه ی جمجمه اش را
به سر انگشتانِ اطمينان
می شکوفانند
و ترانه سازِ خونش باز می آيد (لورکا)
نويسنده: زارا مجیدپور
٢٩ خرداد ١٣٨٨
شهرزادنیوز: برای اعضای شورای سلطنتی که سخت به سنتها و آداب و رسوم پايبندند، چندان آسان نبود که بر سر دختر جوانِ گريزان از سنتها، تاج نهاده و او را به عنوان ملکهی خود انتخاب نمايند.
بر اساس آداب و رسوم قبيله، شاهزاده خانم جوان "ماکُوبُو" میبايست به جای شلوار جين و تی شرتهای مورد علاقهاش، تن پوشی سنتی بر تن میکرد و برای آموختن راز و رمزها به اعماق بيشهزارها میرفت. اما ماکوبُوی جوان و دانشآموخته، به ديسکوهای شهر سرک میکشيد و يا با موبايلش سرگرم بود.
بر اساس باور مردم قبيلهی "بالوبدو"، شاهدختی که به عنوان "ملکهی باران" انتخاب میشود، حق ازدواج ندارد و اين وظيفهی شورای سلطنتی است که برای او، مرد يا مردانی از طبقه ی اشراف بر گزينند. آميزش ملکه با مردی باید صورت بگیرد که خون اصيل در رگهايش جریان داشته باشد؛ نه برای لذت جنسی بلکه برای تولد فرزند دختری که به عنوان وليعهد، جانشين ملکه بشود. اما ماکُوبُو، بی اعتنا به چنين سنتی، مردی بی بهره از تبار اشرافی را برای خود برگزيد و از او صاحب فرزندانی شد.
در سال2001 مادر بزرگ ماکُوبُو درگذشت، در حالی که دو روز قبل از آن که روی در نقاب خاک کشد، مرگ دختر و وليعهدش را شاهد بود. دو سال بعد از مرگ ملکه و وليعهدش، شورای سلطنتی، تنها وارث آنان، یعنی شاهزاده خانم ماکُوبُو را به عنوان ملکهی باران انتخاب نمود. شاه دخت ماکُوبُو، در سن 25 سالگی در حالی که جوانترين ملکه محسوب میشد، به عنوان ملکهی باران و با لقب "موجاجی" ششم بر تخت نشست. موجاجی در زبان بومی، به معنای "فرمانروای روز" است. به خواست شورای سلطنتی، ماکوبُو از دوست پسر و پدر فرزندانش "ديويد موهاله" جدا شد.
حکايت ملکهی باران
قصههای بسياری دربارهی ملکهی باران وجود دارد که در اين نوشته به يکی از آنها که بيشتر متداول است، پرداخته میشود. حدود 400 سال پيش، در بخش جنوب شرقی سرزمينی که امروزه کشور زيمباوه ناميده میشود، خانوادهای سلطنتی حکم میراند. دو قرن بعد از شکلگيری اين فرمانروايی، يکی از پادشاهان آن خانواده به نام "مُونُومُوتاپه" خوابی ديد. در آن خواب، اجداد و نياکان پادشاه، او را از توطئهی پسرانش آگاه ساخته و به او پند دادند که برای حفظ سلطنتش، همگی پسرها را به قتل رسانده، سپس با دخترش بياميزد. طبق گفتهی اجداد پادشاه، فرزند دختری که از اين آميزش به دنيا میآمد، میبايست به عنوان ملکهی باران انتخاب میگشت.
اولين کودک فرمانروا از دخترش نوزاد پسری بود که بلافاصله توسط پادشاه به قتل رسيد، اما فرزند دوم دختری بود که"مآسِله کووانه" نام گرفت. در سال 1800 او به عنوان اولين ملکهی باران و با لقب مُوجاجی اول بر تخت نشست. باورمندان به ملکهی باران بر اين عقيده هستند که او بر رودخانهها و ابرها فرمان میراند و با وجود چنين قدرتی، او قادر است باران نازل نمايد.
ملکهی باران در انظار عمومی ظاهر نمیشود به همين دليل، ديدار از او برای افراد عادی ميسر نيست. عدهای از زنان بزرگزاده و اشرافی که در زبان بومی از آنان به عنوان "همسر" نام برده میشود، در خدمت ملکه میباشند. ملکهی باران از احترام بسيار زيادی نزد اغلب سياه پوستان آفريقای جنوبی و حتی ديگر کشورهای آفريقايی برخوردار است.
سرزمينی که امروزه تحت فرمانروايی ملکه قرار دارد، ديگر چون گذشته وسيع نيست و تنها 170 روستا را در برمیگيرد؛ منطقهی بسيار کوچکی در استان "پيترزبرگ" يا "ليم پُوپُو" در کشور آفريقای جنوبی. در ديار تحت فرمان ملکه، وجود درختان باوباب از جمله کهنسالترين باوباب جهان، طبيعت زيبای آن را منحصر به فرد نموده است. البته وجود دخاير معدنی ارزشمندی چون الماس، طلا، زمرد و غيره نيز بر ثروت طبيعی این سرزمين افزوده است.
ماکوبُو دو سال بعد از تاجگذاريش، به بيماری ناشناختهای مبتلا گشت که دو روز بعد از انتقالش به بيمارستان درگذشت. منابع رسمی علت مرگ ملکهی باران را مننژيت مزمن اعلام نمودند، اما برخی از کارکنان بيمارستان بيماری ايدز را عامل مرگ او میدانند.
در آفريقای جنوبی، چنانچه فرد مبتلا به ايدز درگذرد، از بيماری ايدز به عنوان علت مرگ نام برده نمیشود. البته ديويد موهاله، پدر فرزندان ماکوبُو، اعضای شورای سلطنتی را متهم ساخت که با خوراندن سم به زندگی ملکه پايان داده اند. از ماکوبُو موجاجی ششم، دختری به نام شاهزاده "ماسالانابو" به جا مانده است، اما شورای سلطنتی تمايل ندارد او را به عنوان موجاجی هفتم برگزيند زيرا که پدر او از بزرگزادگان قبيله محسوب نمیگردد.