All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Saturday, November 13, 2010

خرافات در آفریقای جنوبی: کسی که با رعد و برق بمیره، نباید دفن بشه

..

نويسنده: زارا مجیدپور
.

٢٢ آبان ١٣٨٩
شهرزادنیوز: تابیسو در حالی که لبخند می زند و با این کار دندانهای سفیدش در کنار پوست شکلاتی رنگ چهره اش چون دانه های مروارید خودنمایی می کنند، با صدای بم و نسبتا بلندش می گوید: "در بین مردم قبیله زولو، مثه دیگه قبیله‌های آفریقای، باورهای خرافی زیادی وجود داره. مثلا اگه رعد و برق باعث مرگ کسی بشه، مردم برای اون فرد کشته شده مراسم سوگواری برگزار نمی‌کنن و حتی اونو دفن هم نمی‌کنن. اگر درختی توسط رعد و برق بیفته اون درخت رو به هیچ وجه استفاده نمی کنن و اگه گاوها به دلیل رعد و برق کشته بشن مردم از گوشت اونها استفاده نمی کنن، اما اونها رو دفن می کنن."(1)
.
در میهمانی باربکیو در خانه‌ی میخائیل، همواره موضوعات مختلفی مطرح و درباره آن گفتگو و بحث صورت می‌گیرد و آن روز، حضور "ماری"، مادر میخائیل، فرصت مناسبی بود برای مطرح کردن موضوع خرافات در آفریقای جنوبی.
.
ماری، زن هفتاد ساله، را یک بار در خانه ای در شهر پرتوریا ملاقات نموده بودم، با کمی دقت می شد باورهای خرافیش را که او بین دوستان و فامیلش به آن مشهور است را به خوبی در خانه اش مشاهده نمود.
.
بالای سر در خانه اش نعل اسبی نصب شده بود و در هیچ نقطه ای از خانه اش از آیینه خبری نبود. ماری پیر بر این عقیده است که شکستن آیینه (نسبتا بزرگ) هفت سال بد شگونی را برای صاحب آن به همراه می آورد و بر همین اساس هیچ گاه آیینه ای در خانه اش نصب نکرده است.
.
میخائیل بساط باربکیو را در کنار استخر خانه اش بپا کرده است و با آن قد بلند و هیکل تنومندش چنان تند و سریع وسایل مورد نیاز را از آشپزخانه به محل بساطش انتقال می دهد که پوست سفید چهره اش به سرخی می گراید.
.
در میان حدود پانزده میهمان، اگر چه همگی اهل آفریقای جنوبی بودند اما هر کدام از پیشینه ی جداگانه ای برخوردار بودند. یکی چون تابیسو، زن جوان سیاه پوست، از قبیله زولو برخاسته بود و دیگری چون نِروشا، تبارش به هندوستان می رسید. رحمان، رنگین پوست، اهل کیپ تاون بود و یاکو، آفریکانر(2) سفید پوستی بود اهل پرتوریا.
.
ماری پیر روی صندلی نشسته بود و در کیفش به دنبال عینک آفتابیش می گشت تا چشمان دریایی رنگش را که نور خورشید کمی آن را می آزرد، پشت شیشه های تیره رنگ آن پنهان نماید.
.
میخائیل در حالی که با دقت قطعات گوشت را کباب می کند، می گوید: "مادر من کلکسیون باورهای خرافیه." ماری با شنیدن این جمله، لبخندی بر لبهای نازک صورتی رنگش نشاند.
.
"روز عروسی من، روز سیزدهم ماه آگوست بود و به همین خاطر، مادرم نمی خواست به مراسم عروسی تنها پسرش بیاد؛ چون عدد سیزده نحس بود و عروسی در این روز شگون نداشت." ماری سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد.
میزبان ادامه می دهد: "مادرم نمی ذاشت ما روز جمعه ناخن بگیریم و روز جمعه هم از کسی پول نمی گرفت. تو خونه ی ما روز جمعه ا نگار یه جورایی روز نحسی بود." جین، همسر میخائیل، خطاب به او می گوید:" افتادن قاشق و چاقو یادت نره."
.
میخائیل در حالی که گوشتهای کباب شده را برمی دارد و به جایش سوسیس‌ها را جایگزین می کند، ادامه می دهد: "به باور مادرم، اگه قاشقی بیفته یه مرد و اگه چاقویی بیفته یه زن برای مهمونی به خانونه مون می آد."
.
نروشا می گوید: "برخی از هندی تبارها بر این باروند که زن حامله به هنگام ماه گرفتگی نباید از خونه خارج بشه و اگه چنین کاری بکند نشونه ی ماه گرفتگی روی صورت بچه ش می افته." و سپس ادامه می دهد: "برخی از هندی تبارهای کاتولیک، قبل از این که دهنشونو برای خمیازه کشیدن بازکنن با انگشت روی لبهاشون صلیب می کشن و بعد خیمازه می کشن تا این جوری شیطون از راه دهن به بدنشون وارد نشه."
.
نروشا که همچون تابیسو در استان کووازلو- ناتال به دنیا آمده و در همان جا دو دهه از زندگیش را به سر برده است، خطاب به تابیسو می گوید:" تابیسو، درباره ی ایسی ویوانه هم بگو."
.
تابیسو جرعه ای از گیلاس پر از شراب قرمزش را می نوشد و توضیح می دهد: "در استان ما بعضی جاها کپه های سنگی وجود داره. کسی که بخواد به ارواح محلی احترام بذاره، یه سنگی رو پیدا می کنه واونو با پای چپ از زمین برمیداره و به دست راستش منتقل می کنه؛ بعد روی سنگ، تف می کنه و اونو بالای کپه سنگ میندازه، اینجوری به ارواح، احترام میذاره."
.
سر میز غذا، ضمن این که نروشا مقداری پلو در بشقابش می ریزد ،عقیده خرافی دیگری را به یاد می آورد: "ما بر سر عروس و داماد، برنج - نشانه ی باروری- می پاشیم تا زوج تازه عروسی کرده صاحب بچه های زیادی بشن."
.
میخائیل که هر از چندی باوری را به خاطر می آور، می گوید: "مادر من هیچ وقت چتری رو تو خونه باز نمی کرد و به ما هم اجازه نمی داد که چنین کنیم، باز کردن چتر باعث ورود بدشگونی به خونه می شد."
.
آن روز هر کسی از عقیده‌ ای خرافی سخن گفت، اما کسی به باور خرافی و جنایت آمیزی که در بین برخی از قبایل آفریقای جنوبی وجود دارد اشاره نکرد، باوری که دختران دوشیزه وحتی کودکان و نوزادان دختر برای پاکی خون متجاوز از ویروس ایدز مورد تعدی قرار می گیرند و گاه متجاوز جان قربانی خود را نیز می گیرد.
..
..
پی نوشت:
.
1)

http://www.warthog.co.za/dedt/tourism/culture/religion/superstitions.htm
.
2)

آفریکانرها، سفیدپوستان هلندی تبار آفریقای جنوبی می باشند که به زبان آفریکانس یا زبان هلندی قدیمی صحبت می کنند
.