All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Monday, August 15, 2011

رها کردن کودکان تشنه در جاده، انتخابی بيرحمانه در زمان قحطی




برگردان: زارا مجيدپور



٢٤ امرداد ١٣٩٠
شهرزادنیوز: واردو محمود يوسف برای فرار از خشکسالی، تشنگی و قحطی در سومالی به همراه دختر يک ساله اش بر پشت و پسر چهار ساله ای که کنارش حرکت می کرد به مدت دوهفته پياده روی می کنند. قبل از رسيدن به کمپ پناهندگان، پسر غش کرده و از حال می رود. مادر مقداری آب روی سر پسرش می ريزد تا بدين وسيله او را خنک نمايد، اما پسر بچه بيهوش شده و نمی تواند آبی بنوشد.

زن از ديگر خانواده های گريزان از قحطی کمک می طلبد، اما آنان برای بقا و زنده ماندن خود توقف نمی کنند و از کمک به زن دريغ می ورزند. در این هنگام مادر بيست و نه ساله مجبور می شود تصميمی بگيرد که هيچ پدر و مادری نمی بايست در چنان شرايطی قرار گيرد.

"بالاخره تصميم گرفتم که پسرم را به خدايش واگذار کرده و او را در جاده رها کنم." واردو چند روز بعد در مصاحبه ای با آسوشيتدپرس در کمپ پناهندگان در داداب کشور کنيا می گويد: "مطمئنم او زنده بود و همين مساله قلبم را به درد می آورد."

پدر و مادرها گاه با بيش از هفت کودک که به دنبال خود می کشند، با پای پياده از قحطی ويرانگر می گريزند و گاه مجبور می شوند که در چنان شرايط غير قابل تصوری دست به انتخاب بيرحمانه ای بزنند. هنگامی که ذخيره اندک غذا و آب به پايان می رسد، کدام کودک شانس بيشتری برای زنده ماندن دارد؟ کداميک از آنها را می بايست به حال خود رها نمود؟

واردو يوسف می گويد: "هرگز در زندگيم با چنين وضع دشواری روبرو نشده بودم. حالا از رها کردن کودکم احساس درد و ناراحتی می کنم. شبها از خواب بيدار می شوم و به او فکر می کنم. وقتی پسری هم سن او را می بينم، احساس وحشت می کنم."

دکتر جان کيولنگه که در بخش سلامت روانی کميته نجات بين المللی در داداب فعاليت می کند، در باره ی اجبار مادران و پدران سوماليايی برای رها نمودن کودکانشان می گويد: "اين يک عمل طبيعی در شرايط غير عادی است. آنها نمی توانند بنشينند و منتظر مرگ يکديگر باشند. اما آنان بعد از گذشت يک ماه دچار اختلال و نابهنجاری شده و با فلاش بک و کابوس روبرو می شوند."

او اضافه می کند :"تصوير کودکان رها کرده به ذهنشان باز می گردد و آنان را عذاب می دهد. همچنين آنان نمی تواند خوب بخوابند و با مشکلات اجتماعی عدیده ای روبرو می شوند."

براساس برآورد ايالات متحده آمريکا، در طول سه ماه گذشته بيش از 29 هزار کودک سوماليايی زير پنج سال بر اثر قحطی جان خود را از دست داده اند. آمار و ارقام مشخصی از کسانی که بر اثر تمام شدن ذخيره غذا و آب در جاده شنی به حال خود رها شده اند، وجود ندارد.

فادوما ساکو عبدالله، بيوه بيست و نه ساله، سفر خود را به مقصد داداب به همراه نوزاد و ديگر فرزندان پنج، چهار، سه و دو ساله در حالی آغاز نمود که يک روز قبل از رسيدن به کمپ پناهندگان، دختر چهار ساله و پسر پنج ساله اش بعد از استراحتی کوتاه از خواب بيدار نشدند. فادوما عبدالله می گويد: "او نمی خواست که ذخيره اندک آب پنج ليتری را برای کودکانی که در حال مرگ بودند "به هدر" بدهد وقتی که کودکان کوچکتر به آن نياز داشتند."

او نمی خواست بيش از آن منتظر بماند تا ديگر کودکانش نيز به حالت مرگ بيفتند. بنابراين به پا خاست و چند قدمی برداشت، سپس به اميد به هوش آوردن کودکانش به سويشان بازگشت. پس از چندين بار رفت و بازگشت، در حالی که از به هوش آوردن آنان مطمئن نبود، دو کودک را پای درختی رها نمود.

به علت چندين سال خشکسالی، بيش از دوازده ميليون نفر در شرق آفريقا محتاج کمک های غذايی اند. بنا به اظهارات سازمان ملل، 2.8 ميليون نفر از آنان به کمک فوری نيازمندند که اين شامل چهارصد و پنجاه هزار قحطی زده ی سوماليايی نيز می گردد.

احمد جعفر نور، پنجاه ساله و پدر هفت فرزند، سفر خود را به مقصد کمپ پناهندگان در کنيا با پسر چهارده ساله و دختر سيزده ساله اش خود آغاز نمود، اما بعد از دو روز پياده روی، ذخيره آب آنان به پايان رسيد. روز سوم آنان زير درخت بزرگی نشستند در حالی که تشنه، گرسنه و بسيار خسته بودند.

"دو فرزندم نمی توانستند بيشتر از آن پياده روی کنند. به جای اين که همگی در آنجا بميريم، مجبور شدم آنها را به دست تقدير و سرنوشتشان رها کنم؛ به خصوص وقتی که به پنج فرزند ديگرم که به همراه مادرشان در خانه رها کرده بودم فکر می کردم. به خودم گفتم: "زندگی خودت را به خاطر پنج فرزند ديگرت نجات بده. آن دو تا هم خدای خود را دارند."

"آن بدترين تجربه ی زندگيم بود. اين که مجبور شدم کودکانم که پاره تنم بودند را رها کنم قلبم را به درد می آورد. به مدت سه ماه روان پريش بودم. تصوير آنان همچنان جلوی چشمانم است." دو نوجوان به طور معجزه آسايی توسط صحرا نشينان از مرگ نجات پيدا کرده و به سوی مادرشان در سومالی باز گشتند. نور می گويد که به دليل هزينه بسيار بالا، قادر نيست اعضای خانواده اش را از سومالی به کنيا منتقل نمايد.

"من کشاورز بودم و سوادی هم ندارم که به من برای پيدا کردن کار کمک کند. فکر اعضای خانواده ام مرا پريشان حواس کرده است. هميشه از خودم می پرسم که آيا همه آنها از جمله مادرشان مرده اند يا چند نفر از آنها هنوز زنده هستند."

وقتی پسر سه ساله ی فقيد نور علمی، از شدت تشنگی در جاده جان داد مادرش تنها توانست بدن او را در ميان چند شاخه ی کوچک خشک دفن نمايد. او نمی توانست توقف کرده و برای کودکش سوگواری نمايد. مادر می بايست به زنده ماندن پنج کودک ديگرش فکر می کرد.

"از کجا انرژی و توان برای کندن قبر برای او به دست می آوردم. تنها فکر می کردم که چگونه می توانم بقيه ی بچه هايم را نجات بدهم. خدایی که پسرم را به من داد خودش او را از من گرفت، بنابراين خيلی نگران او نبودم، جان ديگر کودکانم در خطر بود."




توضيح:

تيتر اصلی: انتخاب بيرحمانه در زمان قحطی، کدام کودک زنده خواهد ماند؟

لینک مطلب:

http://www.time.com/time/world/article/0,8599,2088258,00.html