All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Friday, January 1, 2010

يک داستان عاشقانه ی آفريقايی

عکس از ديلی ميل، سی زاکله در کنار همسرش جيکوب زوما

ترجمه و تلخیص: زارا مجيدپور
٢٧ آبان ١٣٨٨

شهرزادنیوز: برای "سی زاکله مآخومالو" نياز همسايگانش در "انکاندا" در شمال استان "کُووازولو- ناتال"، بر همه چيز تقدم دارد. اهالی محل با او ملاقات نموده و درباره ی مسايل و مشکلاتشان با او مشورت و تبادل نظر می کنند. وقتی روزنامه نگاران "دِ استار" برای مصاحبه به خانه اش می روند، صدای خنده ی او را با زنهای ديگر از آشپرخانه می شنوند. با وجود دارا بودن مقام "بانوی اول" کشور، از فخر و تکبر در او نشانی نيست. او به روزنامه نگاران خوش آمد می گويد، خوشامدی صادقانه و برخواسته از فرهنگ ميهمان نوازانه ی قبيله ی "زولو".


مآخومالو در سيزده ژانويه 1941 در "کولنسو" به دنيا آمد. چهار ساله بود که خانواده اش کولنسو را به مقصد انکاندا ترک نمود. خانه ی آنان چندان از خانه جيکوب زوما، رييس جمهور فعلی آفريقای جنوبی، دور نبود. مآخومالو در دوران تحصيل آرزو داشت که روزی معلم شود، اما با بيمار شدن مادرش مجبور شد مدرسه را برای هميشه ترک نمايد. او هنگام ترک تحصيل، دانش آموز کلاس چهارم دبستان بود.


در سال 1957 مآخومالوی شانزده ساله، جيکوب زوما را ملاقات کرد. او در باره اين ملاقات می گويد: "او تنها مردی نبود که خاطر خواه من بود، چند مرد ديگه هم به من علاقه مند بودند. جيکوب مرد خوش قيافه ای بود، اما اين دليل انتخاب من نبود." - اصرار و پافشاری جيکوب زوما سبب شد که مآخومالو او را از ميان مردان ديگرانتخاب نمايد- مآخومالو ادامه می دهد: "اگه مرد به راستی عاشق باشه، بايد بارها و بارها بياد و بره، مهم نيست چند دفعه. بعضی وقت ها از روی عمد کاری می کردم که اونو برنجونم تا ببينم چقدر صبوره!" مآخومالو می خندد و اضافه می کند که او جيکوب را مجبور کرده است که سه سال منتظرش بماند. می گويد: "می خواستم ببينم چقدر منو دوست داره."


در سال 1960 بالاخره مآخومالو "ايمپاهلا"- هديه‌ای که از طرف دختر به نشانه عشق به پسر داده می شود- را برای جيکوب می فرستد. اين هديه يک گل سينه پروانه‌ی قرمز رنگ بود که مآخومالو آن را سال ها نگاه داشته بود تا روزی آن را به مرد محبوبش تقديم نمايد. سه سال بعد از فرستادن هديه، جيکوب دستگير و به ده سال و شش ماه زندان محکوم شد. جیکوب دوران اسارتش را- همچون نلسون مندلا- در زندان "جزيره روبن" به سر برد.


او از زندان نامه ای برای مآخومالو می فرستد و در آن نامه می نويسد که در صورت تمايل مآخومالو به جدايی، او اين مساله را به خوبی درک می کند و از او انتظار ندارد که منتظرش بماند، اما زن جوان تصميم خود را گرفته بود. هر چند سال که می خواست دوريشان به طول انجامد، او به انتظار مرد محبوبش خواهد ماند. مآخومالو در نامه ای به زوما می نويسد که نگران نباشد، زيرا کسی او را به انتظار کشيدن مجبور نکرده است.


در سال 1973، بعد از گذشت ده سال و شش ماه، جيکوب از زندان آزاد می شود و دوران فراق به سر می آيد. دو سال بعد او با پرداخت مهريه ای معادل با قيمت يازده گاو- براساس سنت قبيله ی زولو- با مآخومالو ازدواج می نمايد، اما چندی بعد به تبعيد می رود. مآخومالو می گويد: "او به من نگفت که می خواد کشور رو ترک کنه." زن جوان مجبور شد علاوه بر جدايی و دوری از همسرش، آزار و اذيت نيروهای امنيتی را نيز تحمل می نمايد. آنان بدون خبر به خانه اش وارد می شدند و گاه با خود سگهای تربيت شده ای همراه می آوردند تا برای يافتن جيکوب، سرتاپای مآخومالو را بو کشند.










مآخومالو می گويد: "من به اونها التماس می کردم که به من بگن که زوما را کشته اند يا نه؟ می دونستم که خيلی از کسايی که وارد سياست می شدند کشته شده و جسدشون هم هيچ وقت پيدا نمی شد. من خيلی دلم برای زوما تنگ می شد، تا زمانی که او زنده بود، دست از دوست داشتنش نمی کشيدم. او تنها مرد زندگی ام بود."


يک بار زن جوان تلاشی نمود که غير قانونی از کشور بگريزد، اما در مرز سوآزيلند به دليل نداشتن پاسپورت دستگير شد و يک هفته در سلولی زندانی و تحت بازجويی قرار گرفت. حالی که لبخند شيطنت آميزی بر لب دارد، می گوید: "اگر اونو پيدا می کردم، به هيچ وجه ازش جدا نمی شدم."


اگر چه زمان طولانی از آن روزها طی می شود، اما مآخومالو به خوبی آن روزها را به ياد می آورد، روزهای که حريم خصوصی‌اش مدام شکسته می شد. او مجبور بود با حضور افراد پليس، نامه هايش را بخواند؛ نامه هایی که بعد از خواندن شان، توسط پليس ضبط می شد. مآخومالو به طور محرمانه نامه هایی از زوما دريافت می نمود که توسط ديگران برايش آورده می شدند. او می گويد: "من هيچ وقت اون نامه ها را نگه نداشتم، اونها را بعد از خوندن بلافاصله از بين می بردم."


مآخومالو مثل اغلب زنان آن منطقه از سبزيجات و صيفی جات کاشته شده در باغچه اش استفاده می نماید، اما اوضاع امسال چون گذشته نيست. او از اين که امسال نتوانسته فلفل سبز بکارد، افسوس می خورد و می گويد: "دليل اين که نتونستم فلفل رو به وقتش بکارم اينه که زمان کاشت با زمان تحليف رياست جمهوری هم زمان بود." چهره او هنگام تعريف مراسم تحليف رياست جمهوری همسرش از شادی برافروخته می شود. زوما- از ميان چند همسرش- از او خواسته بود که – به عنوان بانوی اول- در مراسم شرکت نمايد.


مآخومالو بيست و پنج سال بدون همسرش زندگی کرده بود و حالا نمی توانست باور کند که در کنار شوهرش بر روی فرش قرمز قدم می‌زند و به عنوان بانوی اول کشور به ساختمان رياست جمهوری آفريقای جنوبی وارد می‌شود.. محافظ شخصی مآخومالو می‌گويد: "او نمی تونه در مورد روز مراسم صحبت نکنه" و سپس اضافه می کند که "ماما- کلمه محترم آميز برای زنان سياه پوست در آفريقا- خيلی با من خوبه. اومثل مادر خودم می مونه."


اگرچه سی و چهار سال از زمان ازدواج مآخومالو و جيکوب می گذرد، اما زمان بسيار طولانی از اين سالها، زن و شوهر از همديگر جدا بوده اند و به همين دليل آنان فرزند مشترکی ندارند. در سال 2001 جيکوب زوما به هنگام دريافت مدرک افتخاريش از دانشگاه "زولولند" آن را به دليل صبر و تحمل قابل تحسين همسرش به مآخومالو تقديم کرد و گفت: "او به عنوان دوست دختر ده سال و شش ماه و به عنوان همسر چهارده سال منتظرم موند. او به خاطر عشق، تعهد و وفاداريش به من خيلی سختی کشيد."


اوضاع زندگی مآخومالو با گذشته فرق کرده است. اين روزها او -علاوه بر محافظ- دستيارشخصی دارد و راننده ای که او را با ماشين لندکروز به اين سو آن سو می برد. بر روی ديوارهای خانه اش با آن سقف پوشالی و گياهی، سيمهای الکتريکی کار گذاشته شده است، سيمهای الکتريکی که با حال و هوای منطقه انکاندا هيچ هماهنگی ندارد. در داخل خانه اش، تلوزيون بسيار بزرگ پلاسما به چشم می خورد که به ماهواره مجهز است. در آشپزخانه اگر چه تمام وسايل مدرن موجود است، اما وسايل سنتی نيز هم چنان بر سر جای خود باقی هستند. گاهی مآخومالو با استفاده از آنها غذای مورد علاقه جيکوب- سمپا- را تهيه می کند.

اگر چه جيکوب زوما، زمان چندانی را در انکاندا سپری نمی نمايد، اما حضورش در همه جا احساس می شود. مبلی که با پوست پلنگ پوشيده شده، تنها به او اختصاص دارد. مآخومالو که برای شوهرش احترام زيادی قايل است، می گويد: "فقط بابا- کلمه احترام آميز برای مردان سياه پوست آفريقا- روی اون می شينه" و اين جمله را با متانت بر زبان می آورد. آنگاه مبل آبی روشنی که نشان دولتی بر آن نقش بسته را نشان می دهد و می گويد: "من روی اون می شينم."